یکبار اندازهها را اشتباه میزد، یکبار رنگ چوبی را که آورده بود اشتباه میکرد و این بار آخر هم که اصلا جنس دیگری آورده بود. هر بار همچنان حق به جانب حرف میزد که پول میدادیم به آقا. راستش ما نفهمیدیم که جنس دیگری آورده است اما یکی دیگر از دوستان فهمید و گفت: «متری سیصد تومان گرانتر داده است». اولش خیلی عصبانی شدم. زنگ هم زدم، زیر بار نرفت. هرچه گفتم، کمفروشی کرده گفت: «تهمت میزنی». گفتم شاید حق با او باشد. رفتم از کابینتساز دیگری خواهش کردم بیاید و کابینت را ببیند. او هم حرف رفیقم را تأیید کرد و گفت: «آقا راستش این آقایی که کابینت زده براتون، هر چی نباشه هم شغل و همکارم که هست اما راستش دولا پهنا حساب کرده باهات». بعد از آن هر چه زنگ زدم جوابم را نداد. رفتم در مغازهاش، برادرش گفت: «نمیاد فعلاً». همان دم در مغازه 2 نفر دیگر را دیدم که از دست مرد کابینتساز شکایت داشتند. گفتم میروم صنفشان و عارض میشوم. بعد گفتم: «درست نیست نان زن و بچهاش را ببرم». آیدا اما میگفت: «برو شکایت کن، جلوش رو بگیر اما نه بهخاطر اینکه نانش را ببری، بلکه بهخاطر این برو که جلوی نان حرام بردن سر سفره زن و بچهاش را بگیری». آقای محمدی هم میگفت: «کابینت است دیگر، قرار است وسیله بگذاری داخلش. پس اینقدر حساس نشو». آقای محمدی پر بیراه نمیگوید اما بعد با خودم گفتم: «چرا باید برای یک همچین چیزی این همه پول داده باشم؟»
چند روز قبل آقای زرآبادی را پیدا کردم. پیرمرد مهربان و مودبی است. قبول کرد بیاید و مشکل کابینتها را برطرف کند. منصف است و با دقت. همه اشکالات را سریع برطرف کرد. اصلاً وقتی از ما پرسید: «دیگر کجای کابینتها مشکل دارد؟» انگار پدری مهربان که فقط بخواهد مشکلت را برطرف کند. کارش که تمام شد، گفتم: «حساب و کتاب ما چقدر میشود؟» منتظر بودم او هم یک عدد نجومی بگوید اما وسایلش را جمع کرد که برود خانه. گفت: «من نیومدم که از تعمیر کار شما پول دربیارم، اومدم کاری کنم که نسبت به صنف ما بدگمون نباشی. راستش از اینکه میگفتید کابینتسازها اینجوریان، خوشم نیومد. اومدم کار کردم که یک صنف رو تطهیر کنم». آقای زرآبادی آدم خوبی است. امروز صبح زنگ زدم و گفتم: «میخواهم سفارش یک جاکفشی بدهم». قبول کرد. به شوخی گفتم: «پول اون تعمیرات رو نکشی رو پول این جاکفشی آقازرآبادی». خندید و گفت: «نترس، هنوز مثل اینکه به صنف ما بدگمونی. فعلا رایگانه کارهات».
8438035