هیرکانی؛ جواهری سبز در چنگال زخم

باشگاه خبرنگاران جوان - با ذوق فراوان از چند روز قبل چمدان میبستیم؛ لباسها را یکییکی تا میکردیم و با اطمینان به هم میگفتیم «یک وعدهمان قطعاً جوجهکباب است». برای احتیاط، وسایل بازی ساحلی را هم کنار گذاشتیم، شاید دلمان خواست کنار دریا بنشینیم؛ دلیل تمام این شادیها و ذوقهای بی پایان مسافرت به شمال بود.
در مسیر رسیدن به مقصد؛ لحظهشماری میکردیم تا بیابانهای اطراف تهران تمام شود و آلودگی هوا کمکم رقیق گردد؛ تا بالاخره بتوانیم اطرافمان را واضح و بدون دود ببینیم. دلمان برای دیدن کوههایی که با پوشش انبوه درختان گویی لباس سبز ابریشمی بر تن دارند تنگ میشد. همان درختهایی که ناگهان در پیچ جاده پیدایشان میگشت و انگار با لبخند به ما میگفتند: «خوش آمدید به سرزمینی که قدیمیترین جنگل جهان همچون تاجی زمردین بر سرش نشسته است.»
پیچهای جاده چالوس یکییکی پشت سر گذاشته میشد. صبحها در سرمای دلچسب شمال، کنار جاده آش داغ یا صبحانهای ساده میخوردیم و ظهر که میرسید، دنبال بکرترین گوشه جنگل میگشتیم تا زیر سایهی درختان لقمهای بخوریم. هنوز یادم هست هر بار که چشمم به آن همه سبزی میافتاد، آنقدر نفس عمیق میکشیدم تا ریههایم خسته شود؛ انگار میخواستم برای تمام روزهایی که در آلودگی تهران نفس کشیدهام، اکسیژن ذخیره کنم.
قبل از اینکه نام آن جنگلهای بکر را برایتان بگویم، اجازه دهید کمی از احوالت این چند سال اخیرش برایتان بنویسم. همین تاج سبز و باشکوه، چند سالی است که در سینهاش آهی سنگین احساس میکند؛ همان جنگلی که روزی با ذوق به آن پناه میبردیم، حالا از دستهای ما زخم میخورد. شاید دیگر لازم نباشد بیشتر بگوییم؛ همه میدانیم کدام جنگل است که این روزها در آتشی بی رحمانه میسوزد. هیرکانی؛ میراث ۴۰ میلیون سالهای که با تمام بیمهریهای ما ایستادگی کرد، تا همین حالا که بخشهایی از آن در شعلههای آتش تسلیم میشوند.
این جنگل، یک فسیل زنده است
وقتی صحبت از میراث غنی کشورمان میشود، ذهنمان اغلب به صد یا دویست سال پیش برمیگردد، اما جنگل هیرکانی داستانی بسیار کهنتر دارد. این جنگلها که از ۲۵ تا ۵۰ میلیون سال پیش شکل گرفتهاند، زمانی که هنوز هیچ انسانی بر کره زمین نبود و فقط دایناسورها حضور داشتند، در برابر سرمای شدید عصر یخبندان دوام آوردند. دریای کاسپین که در آن دوران نقش منبع حرارتی داشت و رشتهکوه البرز که همچون سدی در برابر بادهای سرد ایستاده بود، این جنگل را به پناهگاهی امن تبدیل کردند. نتیجه این انحصار طبیعی، پدید آمدن یکی از قدیمیترین و منحصربهفردترین زیستگاههای جهان بود؛ جنگلی که از آستارا در غرب تا شرق گلستان کشیده شده، با طولی حدود ۸۵۰ کیلومتر و عرضی که گاهی به ۱۱۰ کیلومتر میرسد.
بیش از ۳۲۰۰ گونه گیاهی در این جنگلها زندگی میکنند؛ از درختانی، چون راش، بلوط، افرا و ممرز که سن برخی از آنها به هزاران سال میرسد و نزدیک به ۱۰۰ گونه پستاندار هم اینجا خانه دارند؛ از خرس قهوهای و پلنگ ایرانی گرفته تا مرال و روباه قرمز و پرندگان مهاجر، خزندگان نادر و حتی حشرات منحصربهفرد، همه بخشی از این اکوسیستم پیچیده و شگفتانگیزند.
پس از عصر یخبندان، برخی گونهها از این پناهگاه جان سالم به در بردند و به اروپا مهاجرت کردند؛ به همین دلیل هیرکانی را «مادر جنگلهای اروپا» یا «فسیل زنده» مینامند. گونههای طبیعی یافتشده در این جنگلها از نایابترینها در جهاناند و در هیچ جای دیگری دیده نمیشوند. برای نمونه، درخت شمشاد خزری که هزاران سال پیش در این منطقه ریشه دوانده، اکنون نمادی از تنوع زیستی ایران است.
این جنگل نه تنها یک میراث طبیعی، بلکه گنجینهای ژنتیکی است که دانشمندان را از سراسر جهان به سوی خود میکشاند. تحقیقات نشان میدهد هیرکانی نقش کلیدی در تنظیم آبوهوا دارد؛ درختانش سالانه میلیونها تن کربن جذب میکنند و همچون ریههای شمالی ایران عمل میکنند. بدون این جنگل، بارشها کاهش مییابد، خاک فرسایش میشود و حتی آب رودخانهها کم میگردد؛ اتفاقی که مستقیماً زندگی میلیونها نفر را تحت تأثیر قرار میدهد.
و حالا، زخمهایی تازه بر پیکر هیرکانی…
جنگلی که از عصر یخبندان جان سالم به در برد، اکنون به خاطر ترکیب آتشافروزی انسانی و گرمایش زمین، در برابر شعلهها تسلیم مانده است. البته هیرکانی از سالها پیش زخمی شده بود؛ از جنگلخواریهای بیرویه و ویلاسازیهای بیوقفه در دلش گرفته تا رها سازی زباله در دامان طبیعتش و آتشسوزیهای امروز. آمارها نشان میدهد در دهههای اخیر بیش از ۲۰ درصد از مساحت هیرکانی به دلیل ساختوسازهای غیرقانونی و کشاورزی ناپایدار از دست رفته است. آتشسوزی اخیر که شدت بیسابقهای یافتهاست، نتیجه سهلانگاری گردشگران، کشاورزان و تغییرات آبوهوایی است. گرمایش جهانی خاک را خشکتر کرده و بادهای گرم، آتش را با سرعت وحشتناکی پخش میکنند. در نتیجه میبینیم که تنها تخریب جنگل در این میان مطرح نیست بلکه ریههای ایرانزمین را از کار میاندازد و بخشی از تاریخ تکاملی این سرزمین را به خاکستر تبدیل میکند. گونههایی، چون پلنگ ایرانی که زمانی در این جنگل پناه داشتند، اکنون در آستانه انقراضاند.
اما در دل همین آتش، روایتی دوباره از همیاری شکل میگیرد…
صدای مرد شمالی از دل دود و شلوغی برمیخیزد؛ صدایی خسته که بغضی فروخورده در آن موج میزند: «به ولله این آتش خاموش نبونه (به گویش محلی- خاموش نمیشود) …» و نگاهش را به تنه درخت مازو میدوزد که در شعلههاست؛ سپس با آخرین امیدش بیل را به تنه میزند تا شاید آتش افتاده به جان این درخت تنومند، که ارتفاعش بیش از ۵ متر و قطری یک و نیم متری دارد، را مهار کند.
در ویدیوهایی که از آتشسوزی جنگلهای هیرکانی منتشر شده، مردم و آتشنشانها دوشادوش یکدیگر ایستادهاند؛ مثل تمام قصههای این سرزمین، روایتی شجاعانه از همدلی برای نجات ایران و جنگلهایش. اهالی روستاهای الیت و جواهردشت با همان وسایل ابتدایی خانه همچون بیل، سطلهای آب، چوبهای مرطوب از دامنه جنگل بالا میروند شاید خاک داغ است و پاهایشان را میسوزاند، اما هیچکس عقب نمیکشد. آتشنشانها و مردم محلی، همراه با هلیکوپترهایی که بیوقفه آب میپاشند، همه یکصدا و یکدل ایستادهاند تا جلوی گسترش آتش را بگیرند.
در گفتوگو با یکی از اهالی مرزنآباد، از آتشسوزی پرسیدم. پیرمرد با همان لهجه شیرین مازنیاش گفت: «این جنگل مال همه مردم ایرانه، نمیتونیم بذاریم بسوزه و فقط نگاه کنیم. ما محلیها هر کاری از دستمون بربیاد میکنیم، بقیه مردم هم دعا کنن زودتر آتیش خاموش بشه تا این جنگل دوباره نفس بکشه.»
علاج، در دست ماست
آتش که میسوزد، خاکسترش بر دوش همهمان مینشیند. فرقی نمیکند کجای این خاک باشیم، چه لباسی بپوشیم، پایتختنشین باشیم یا در شهرهای دیگر؛ دود این آتش که از سهلانگاریهای ما برخاسته، در چشم همهمان میرود. این روزها خیلیها به دنبال مقصر میگردند و انگشت اتهام را به سوی یکدیگر میچرخانند. اما جنگل این حرفها را نمیشناسد. جنگل فقط میبیند آیا کسی هست که خاکستر را کنار بزند و بذر تازهای بکارد؟ این را باید بدانیم و از یاد نبریم که ما از یکدیگر جدا نیستیم؛ جنگلهای هیرکانی هم ما را جدا از هم نمیشناسد. برای او همهمان یک نفسایم.
حالا وقت آن رسیده که انگشتهای اتهام را آرام به پایین بیندازیم و به جایش دستهایمان را برای یاری به سوی ایرانمان دراز کنیم. هنوز دیر نشده است. میتوانیم کنار یک دیگر راهی بیابیم، آستین بالا بزنیم و کارهایی کنیم که آتش دیگر اینقدر راحت به جنگل نرسد: کمربندهای سبز و آتشبر در حاشیه جنگلها بسازیم، برجهای دیدهبانی و دوربینهای حرارتی را بیشتر کنیم، سوزاندن پسماندهای کشاورزی را در نزدیکی جنگل برای همیشه ممنوع کنیم و جریمههای سنگین بگذاریم، سیگار و زغال نیمهخاموش را با کمپینهای سراسری و آموزش در مدارس برای همیشه از جنگل دور کنیم و مهمتر از همه، قوانینی محکم برای حافظت از جنگلهای هیرکانی تصویب سازیم و آن را اجرا کنیم.
به کودکانمان یاد بدهیم که جنگل یعنی خانه مشترک همه ما؛ همین امروز یک قدم کوچک برداریم، یک نهال بکاریم، یک قانون را جدی بگیریم، یک بار دیگر به جنگل برویم، اما این بار فقط خاطرهای پاک از ما در دل جنگل بماند نه ردپای زبالههایمان. چرا که حالا همهمان میدانیم اگر این جنگل نباشد، بخشی از وطنمان را برای همیشه از دست خواهیم داد. بیایید در حفظ این میراث کوشاتر باشیم تا درست همانطور که فردوسی پاکزاد در وصف زیبایی مازندران سروده، این میراث گرانبها را به زیبایی هرچه تمامتر به نسلهای آینده تحویل دهیم. «که مازندران شهر ما یاد باد. … همیشه بر و بومش آباد باد.. که در بوستانش همیشه گل است. … به کوه اندرون لاله و سنبل است.»
منبع: مهر
12245038
مهمترین اخبار وبگردی











