واکاوی اهمیت انتخابات عراق برای امنیت ملی ایران

باشگاه خبرنگاران جوان؛ محدثه رضایی* - در آستانهی برگزاری انتخابات پارلمانی سرنوشتساز عراق در روز سهشنبه ۲۰ آبانماه، نگاهها بار دیگر به بغداد دوخته شده است؛ انتخاباتی که نتیجه آن نه تنها آینهی سیاسی این کشور، بلکه نقشه ژئوپلیتیک منطقه را نیز تحت تأثیر قرار خواهد داد. این یادداشت، با نگاهی به این رویداد کلیدی، میکوشد تا ابعاد حیاتی و چند لایه اهمیت عراق برای امنیت ملی ایران را واکاوی کند. در قاموس روابط بینالملل معاصر، کمتر پیوندی را میتوان یافت که تا این حد با مفاهیمی، چون سرنوشت، بقا و امنیت ملی گره خورده باشد؛ رابطهی جمهوری اسلامی ایران و جمهوری عراق، روایتی از یک همسایگی تاریخی است که پس از سقوط رژیم بعث در سال ۲۰۰۳، از یک وضعیت «تقابل کلاسیک نظامی» به یک «درهمتنیدگی ارگانیک، پیچیده و در عین حال شکننده» تحول یافته است.
برای تهران، عراق صرفاً یک همسایه با طولانیترین مرز مشترک یا یک شریک تجاری عمده نیست؛ بلکه یک «فضای حیاتی» (Lebensraum) ژئوپلیتیک، یک عمق استراتژیک انکارناپذیر، یک ضربهگیر امنیتی بیبدیل و یک شاهراه اقتصادی برای تنفس در دوران انزواست. درک اهمیت رابطه چند لایه، مستلزم عبور از تحلیلهای تکبعدی و ورود به سه لایهی درهمتنیدهی اقتصادی، اجتماعی-فرهنگی و سیاسی-امنیتی است که سرنوشت دو ملت را به یکدیگر پیوند زدهاند.
در این یادداشت نشان خواهیم داد که چگونه تعامل ایران با عراق، از منظر نظریههای روابط بینالملل، ترکیبی هوشمندانه از «رئالیسم سیاسی» برای تضمین بقا، «وابستگی متقابل پیچیده» برای خلق اهرمهای نفوذ اقتصادی و اجتماعی، و «سازهانگاری» برای بهرهبرداری از هویتهای مشترک است. از این منظر، این یادداشت را میتوان در ادامه یادداشت «تأثیر رقابت ایران و آمریکا بر حساسیت انتخابات پیشروی عراق» به هدف بیان ابعاد مختلف اهمیت عراق برای ایران دانست.
لایهی اول: ریههای اقتصادی در هوای تحریم؛ عراق به مثابه کپسول اکسیژن تهران
وابستگی اقتصادی ایران به عراق، پدیدهای فراتر از آمار و ارقام خشک تجاری است. این رابطه، در واقع، تجلی استراتژی بقای اقتصادی ایران در شرایط تحریمهای فلجکننده بینالمللی و سیاست «فشار حداکثری» است. در این چارچوب، عراق نه تنها یک بازار بزرگ مصرفی، بلکه یک «ریه تنفسی» برای اقتصادی است که مجاری ارتباطی آن با نظام مالی جهانی مسدود شده است. این پدیده را میتوان از منظر نظریهی «وابستگی متقابل پیچیده» (Complex Interdependence) که توسط رابرت کیوهین و جوزف نای مطرح شد، تحلیل کرد. بر خلاف نگاه رئالیستی که تنها بر قدرت نظامی تمرکز دارد، این نظریه بر شبکههای چندگانه ارتباطی (اقتصادی، اجتماعی) و نقش بازیگران غیردولتی تأکید میکند که چگونه میتوانند ابزارهای قدرتمندی برای اعمال نفوذ باشند.
حجم تجارت رسمی دو کشور که در سالهای اخیر حول و حوش ۱۲ میلیارد دلار در نوسان بوده و هدفگذاریهای بلندپروازانهای برای رسیدن به ۳۰ میلیارد دلار برای آن تعریف شده، تنها بخشی از ماجراست. کیفیت این تجارت اهمیت بهمراتب بیشتری دارد. ایران به عراق طیف وسیعی از کالاها، از محصولات کشاورزی و غذایی گرفته تا مصالح ساختمانی، خدمات فنی-مهندسی و مهمتر از همه، برق و گاز صادر میکند. این به معنای آن است که بخش عظیمی از ظرفیت تولیدی و اشتغال در صنایع مختلف ایران، به پایداری این بازار گره خورده است.
در مقابل، وابستگی شدید عراق به گاز ایران برای تأمین حداقل ۲۲ درصد از برق مورد نیاز خود (که در تابستانهای طاقتفرسای بالای ۵۰ درجه، اهمیتی امنیتی-اجتماعی دارد)، یک اهرم فشار قدرتمند و یک عامل ثباتبخش در این رابطه است. این وابستگی متقابل، اما نامتقارن، به تهران اجازه میدهد تا نفوذ خود را در لایههای زیرین حکمرانی بغداد حفظ کند.
در دورانی که واشنگتن به دنبال به صفر رساندن صادرات نفت و قطع دسترسی ایران به نظام مالی جهانی بود، بازار عراق به مثابه یک «منطقه خاکستری» اقتصادی عمل کرد. این بازار به دلیل ساختار غیرشفاف اقتصادی، گستردگی مرزها، فساد سیستماتیک و پیوندهای عمیق اجتماعی، امکان دور زدن تحریمها، تسویه حسابهای مالی از طریق صرافیها و ایجاد کانالهای مالی جایگزین را برای ایران فراهم آورد. همانطور که اندیشکده «مؤسسه واشنگتن برای سیاست خاور نزدیک» (The Washington Institute for Near East Policy) در گزارشی با عنوان «نفوذ ایران در عراق: مقابله با رویکرد کل-حکومتی تهران» اشاره میکند، ایران از اهرمهای اقتصادی به عنوان بخشی از یک استراتژی جامع برای تعمیق نفوذ خود در ساختارهای سیاسی و امنیتی عراق بهره میبرد. بنابراین، از دست دادن این بازار نه تنها به معنای از دست دادن میلیاردها دلار صادرات، بلکه به معنای بسته شدن یکی از حیاتیترین مجاری تنفس اقتصادی و مالی در شرایط انزوای بینالمللی است.
لایهی دوم: شبکه عصبی نفوذ؛ سرمایه اجتماعی و پیوندهای ناگسستنی
اگر اقتصاد، شریان حیاتی این رابطه باشد، پیوندهای اجتماعی و فرهنگی، «سیستم عصبی» آن را تشکیل میدهند. این پیوندها که ریشه در تاریخ، مذهب مشترک شیعه و جغرافیا دارند، یک سرمایه اجتماعی بیبدیل و یک ابزار قدرت نرم استراتژیک برای ایران در عراق ایجاد کردهاند. در اینجا، نظریه «سازهانگاری» (Constructivism)، که بر نقش هویتها، هنجارها و ایدههای مشترک در شکلدهی به روابط بینالملل تأکید دارد، به ما کمک میکند تا عمق این نفوذ را درک کنیم. از منظر سازهانگاری، «دشمنی» یا «دوستی» ذاتی نیست، بلکه برساختهای اجتماعی است و ایران طی دو دهه گذشته به طور فعال در «ساختن» یک هویت مشترک مبتنی بر گفتمان مقاومت و مذهب شیعه در عراق سرمایهگذاری کرده است. در این راستا، سه مسأله خاص را باید مورد توجه قرار دارد:
۱. گردشگری مذهبی به مثابه ابزار قدرت نرم:
سالانه میلیونها ایرانی برای زیارت عتبات عالیات به عراق سفر میکنند و در مقابل، میلیونها عراقی نیز برای زیارت، درمان و سیاحت راهی ایران میشوند. این حجم عظیم از تبادل انسانی (که مجموع آن در دوران اوج به بیش از ۱۱ میلیون نفر در سال میرسید)، فراتر از یک پدیده اقتصادی یا گردشگری، یک ابزار قدرتمند «قدرت نرم» است. این رفتوآمدها، به درک متقابل فرهنگی، ایجاد شبکههای اجتماعی-اقتصادی در سطح خرد و تقویت حس همبستگی شیعی منجر میشود. راهپیمایی اربعین، اوج این نمایش قدرت نرم و تجلی هویت فراملی است که در آن، مرزهای سیاسی عملاً برای چند هفته رنگ میبازند و یک «جامعه خیالی» مشترک به نمایش گذاشته میشود.
۲. طوائف مشترک در دو کشور:
فراتر از زیارت، عمق پیوندهای اجتماعی دو ملت ایران و عراق را میتوان در مسأله «امتداد طوائف» مشاهده کرد. تقریباً کلیه طوائف بزرگ در عراق دارای امتداد و ریشههای ایرانی هستند؛ به طوری که به سختی میتوان طائفهای در عراق یافت که شاخهای از آن در ایران، حضور نداشته باشد. به عنوان نمونه کردهای عراق، از نظر زبانی، نژادی و خانوادگی پسرعموی کردهای ایران هستند. کردهای کرمانج دهوک، شبیه به کرمانجهای خراسان شمالی و آذربایجان غربی بوده و کردهای سورانی اربیل و سلیمانیه پسرعموی سورانیهای استان کردستان و جنوب آذربایجان غربی میباشند. کردهای فیلی خانقین و... عموزاده کردهای فیلی و لرهای فیلی ایران هستند. همین قاعده در مورد بقیه طوائف عراقی مانند عرب، سریانی، کلدانی، آشوری و حتی طوائف کوچک مانند مندائیها، شبکها و... نیز صادق است.
۳. تعاملات علمی و نخبگانی:
در سطح نخبگان نیز، تعاملات میان دو قطب علمی شیعه، یعنی حوزههای علمیه قم و نجف، یک تاریخ طولانی و پرفراز و نشیب دارد. طی یک قرن اخیر، عموم علمای طراز اول شیعه به صورت مستقیم یا غیرمستقیم از این دو مدرسه بزرگ علمی بهره بردهاند. در سطح دانشگاهی نیز، بیشترین تعداد دانشجویان خارجی در ایران را دانشجویان عراقی تشکیل میدهند که برخی از آنان پس از بازگشت به کشورشان، به مناصب عالی مانند وزارت و مدیریت دفتر نخستوزیری رسیدهاند. این شبکهی انسانی، سرمایهای است که در بزنگاههای سیاسی به کار گرفته میشود.
باید توجه کرد که این سرمایه اجتماعی، علیرغم عمق آن، به شدت شکننده و وابسته به «امنیت» و «رضایت عمومی» است. هرگونه بیثباتی در عراق، ظهور مجدد گروههای تروریستی، یا روی کار آمدن دولتی ملیگرا که سیاستهای محدودکننده برای زائران ایرانی اتخاذ کند، میتواند این شریان ارتباطی را تضعیف کند. اعتراضات اکتبر ۲۰۱۹ در عراق که با شعارهای ضد ایرانی همراه بود، نشان داد که این سرمایه اجتماعی میتواند در صورت عدم مدیریت صحیح و درک نادرست از مطالبات نسل جدید عراق، به سرعت دچار فرسایش شود.
لایهی سوم: قلب دکترین دفاع پیشدستانه؛ عراق در معماری امنیتی «محور مقاومت»
در دکترین امنیتی جمهوری اسلامی ایران، که پس از تجربه تلخ جنگ هشتساله با عراق و بر مبنای اصل «دفاع پیشدستانه» شکل گرفته، امنیت مرزها از کیلومترها دورتر آغاز میشود. این دکترین، که ریشه در تفکرات «رئالیسم تهاجمی» کنت والتز دارد، معتقد است که در یک نظام بینالملل آنارشیک، دولتها برای تضمین بقای خود باید تهدیدات را در نطفه و در خاک دشمن یا مناطق حائل خفه کنند. در این پارادایم، عراقِ پس از صدام، از یک «تهدید وجودی» به یک «عمق استراتژیک» و خط مقدم دفاعی تغییر ماهیت داده است.
از منظر استراتژیستهای آمریکایی و اسرائیلی، عراق «قلب» کریدور زمینی است که از تهران آغاز شده و از طریق بغداد و دمشق به بیروت و سواحل مدیترانه میرسد؛ کریدوری که به «محور مقاومت» شهرت دارد. اهمیت عراق در این محور، به مراتب بیش از سوریه تحت حکمرانی بشار اسد بود. سقوط دولت اسد در سوریه ضربهای سنگین به این محور بود، اما فروپاشی ساختار سیاسی-امنیتی همسو با ایران در عراق، به مثابه «ایست قلبی» برای کل این پروژه منطقهای خواهد بود. عراق از دو جهت حیاتی است: اولاً، این سرزمین در حکم «پل لجستیکی» و امتداد جغرافیایی ایران برای انتقال نیرو، تجهیزات و پشتیبانی به سایر اعضای محور است. ثانیاً، گروههای مقاومت عراقی خود به یک بازیگر قدرتمند با توان مالی و شبکه انسانی وسیع تبدیل شدهاند که به تحکیم کل شبکه کمک میکنند.

ایالات متحده و متحدانش، با درک این واقعیت، استراتژی خود را از «مدیریت نفوذ ایران» به «مقابله فعال و تضعیف» تغییر دادهاند. طرحهایی مانند «قانون آزادسازی عراق از نفوذ ایران» (Free Iraq from Iran Act) که در کنگره آمریکا مطرح شده، صرفاً یک بیانیه سیاسی نیست، بلکه یک نقشهی راه عملیاتی برای هدف قرار دادن ستون فقرات نفوذ ایران است. این طرح با گره زدن کمکهای امنیتی و اقتصادی آمریکا به عراق به شروطی، چون انحلال یا ادغام کامل گروههای مسلح متحد ایران (مانند نیروهای حشد الشعبی) در ساختار رسمی ارتش، به دنبال فروپاشی ساختار امنیتی-سیاسی است که تهران طی دو دهه گذشته در عراق بنا کرده است. اندیشکده اسرائیلی «مؤسسه مطالعات امنیت ملی» (INSS) نیز در تحلیلهای متعدد، بر لزوم مقابله با تثبیت حضور نظامی و لجستیکی ایران در عراق تأکید کرده و آن را خطری مستقیم برای امنیت اسرائیل تلقی میکند، چرا که این حضور، امکان ایجاد یک جبهه جدید شرقی علیه اسرائیل را فراهم میآورد. بیانیهها و مواضع اخیر «مارک ساوایا»، نماینده ویژه دولت جدید آمریکا در امور عراق، که بر لزوم ایجاد یک «عراق قدرتمند، مستقل و عاری از شبهنظامیان» تأکید دارد، نشاندهنده عزم جدی واشنگتن برای به چالش کشیدن این عمق استراتژیک ایران است.
جمعبندی: جبر ژئوپلیتیک در یک بازی حاصل جمع صفر
عراق برای ایران یک مسئلهی انتخاب نیست، بلکه یک «جبر ژئوپلیتیک» است. این کشور در سه سطح حیاتی و درهمتنیده، سرنوشت خود را به ایران گره زده است:
- در سطح اقتصادی: به عنوان مجرای اصلی بقا در برابر تحریمها و ابزار نفوذ از طریق «وابستگی متقابل».
- در سطح اجتماعی: به عنوان عمیقترین حوزهی نفوذ فرهنگی و ایدئولوژیک که از طریق «برساختن» هویت مشترک، قدرت نرم تولید میکند.
- در سطح امنیتی: به عنوان مهمترین سنگر در معماری دفاعی منطقهای که منطق «رئالیستی» آن بر اصل بقا و دور کردن تهدید استوار است.
این سه لایه چنان در هم تنیدهاند که تضعیف هر یک، به فروپاشی دومینووار سایر لایهها منجر خواهد شد. از این رو، هر تحول سیاسی در بغداد، از یک انتخابات پارلمانی گرفته تا تغییر نخستوزیر، از منظر تهران یک مسئلهی امنیت ملی تلقی میشود. گزارش اخیر «شورای روابط خارجی اروپا» (ECFR) تحت عنوان «فراتر از نیروهای نیابتی: استراتژی عمیقتر ایران» به درستی اشاره میکند که استراتژی ایران صرفاً مبتنی بر گروههای نیابتی نیست، بلکه یک تلاش سیستماتیک برای «نهادینهسازی» نفوذ در تمام ساختارهای دولتی و اجتماعی کشورهای هدف است. رقابت نفسگیر میان ایران و محور غربی-عبری برای شکلدهی به آینده عراق، در واقع، نبرد بر سر تعیین معماری امنیتی و سیاسی خاورمیانه در دهههای آتی است. در این میان، انتخابات پیش رو، نه یک رخداد داخلی صرف، که یکی از مهمترین میدانهای این نبرد راهبردی است. هدف واشنگتن و متحدانش، همانطور که در طرحهایی مانند «قانون آزادسازی عراق از نفوذ ایران» و مواضع نماینده ویژه کاخ سفید تبلور یافته، لزوماً روی کار آوردن یک دولت کاملاً همسو نیست، بلکه «عقیمسازی نفوذ ایران» از طریق تضعیف بازوهای امنیتی و اقتصادی آن در ساختار سیاسی بغداد است؛ و عراق، میدانی است که نتیجه این بازی بزرگ در آن رقم خواهد خورد. از دست دادن این شاهمهره، برای تهران، نه یک شکست تاکتیکی، که یک عقبنشینی استراتژیک با پیامدهای وجودی برای محور مقاومت خواهد بود. اگر دولت مطلوب آمریکا در عراق شکل بگیرد، شاید در آن روز این پرسش به صورت جدیتر در محافل اندیشهورز و استراتژیک مطرح شود: «آیا جمهوری اسلامی ایران بدون اتکا به محور مقاومت میتواند خود را از خطر تجاوز رژیم صهیونیستی مصون نگه دارد؟»
*کارشناس مسائل عراق
12240951
مهمترین اخبار بینالملل











