وبگردی 18:59 - 21 آبان 1404
باشگاه خبرنگاران
چرا دیگر نمیتوانیم عمیق فکر کنیم؟
طبق تحقیقات «گلوریا مارک» میانگین تمرکز انسان از ۲.۵ دقیقه به ۴۷ ثانیه کاهش یافته است؛ نتیجهای که به استرس و افسردگی میانجامد.

باشگاه خبرنگاران جوان - چه کسی باور می کند تلفن همراه هوشمندی که در دست داریم، می تواند مغز را گرفتار عارضه ای به نام «ذهن پاپ کورنی» کند؟
دنیای امروز، دنیای زندگی فناورانه و دیجیتال است. وابستگی همه ما به تلفن همراه، فضای مجازی و پلتفرم ها و شبکه های اجتماعی با میلیون ها کاربر و مخاطب به چیزی شبیه نیاز ما به آب و غذا برای زندگی تبدیل شده است. همین قدر بدیهی و ضروری. استفاده از فضای مجازی به خودی خود اشکال ندارد. ای بسا ارتباطات و کارها را برای کاربران آسان تر هم می کند. با این حال اگر کاربران، مهارت هایی برای مدیریت استفاده از این فضا و زندگی در دنیای پلتفرم ها را نداشته باشند با چالش و خطراتی روبرو می شوند که زندگی در دنیای واقعی برایشان تیره و تار می شود. در این گزارش، گریزی زده ایم به برخی از عوارض زندگی سهل انگارانه در فضای مجازی. عوارضی که بدون آنکه متوجه شویم، بی سر و صدا و ناغافل، دچارشان می شویم و زندگی مان را تغییر می دهند.
اولین نشانه؛ کارهای نیمه کاره!
قبل از هر چیز برای اینکه موضوع برایمان روشن شود، توضیحی کوتاه لازم است. زندگی پلتفرمی همان زندگی روزانه معمول ماست با این تفاوت که چاشنی استفاده از فضای مجازی آن بیشتر از حد معمول و معقول شده است. ما هر روزمان را با فهرستی از کارهای مهم شروع می کنیم اما هر شب متوجه می شویم تنها به چند کار رسیده ایم یا بیشتر کارهایمان نیمه کاره مانده اند. وقتی بررسی می کنیم، متوجه می شویم که ساعت ها از وقت با ارزشمان پای تلفن همراه و استفاده از برنامه های مختلف مانند اینستاگرام، واتساپ، تلگرام، پینترست و... گذشته است. آن هم درست وقتی که کارهای ضروری تری داشتیم. اما چرا و چه می توان کرد؟ این همان موضوعی است که این گزارش به آن می پردازد.
«مغز پاپ کورنی» یعنی چه؟
«مغز پاپ کورنی»، یکی از عوارض زندگی پلتفرمی است. این اصطلاح را «دیوید لوی»، محقق علوم اعصاب و ذهن آگاهی دانشگاه واشینگتن سال 2011 به دامنه لغات زندگی دیجیتال اضافه کرد. ذهن پاپ کورنی یعنی افکار پراکنده و تکه تکه داشتن. پرش ذهن از یک موضوع به موضوع دیگر، از بین رفتن تمرکز و تفکر عمیق آن هم به صورت چراغ خاموش. اما این چگونه اتفاق می افتد؟ تمام شبکه های اجتماعی و پلتفرم ها اعلان پیام یا «نوتیف» دارند. با هر پیام، بار ذهنی برای فرد ایجاد می شود. همین او را کنجکاو و دعوت به بررسی می کند. با هر اعلان، رشته افکار فرد بریده و حواسش از موضوع قبلی پرت می شود. با تکرار این چرخه، ذهن فرد دچار بی نظمی و «پراکندگی شناختی» می شود. فرض کنید در یک جلسه مهم کاری هستید. نوتیف برنامه های تلفن همراهتان فعال است. با هر پیام، پرش فکر می گیرید. تمرکزتان نسبت به موضوع اصلی و مهم جلسه کم می شود. این کاهش توجه به مرور اضطراب شما را بالا می برد. با تکرار این الگو شما کم کم مضطرب و بی تمرکز می شوید. در مرحله بعد، این اضطراب، عوارض دیگری برایتان رقم می زند.
از دوپامین کاذب تا کورتیزول بالا
دنیای پزشکی برای پاپ کورنی شدن مغز کاربران، توضیح روشنی دارد. فضای مجازی که امروز به سهولت در اختیارمان قرار گرفته، پشتوانه سالها تحقیقات و پژوهش علمی محکمی دارد. به عبارت بهتر نتایج سالها پژوهش علوم اجتماعی، شناختی و مغز و اعصاب برای طراحی نرم افزارها و شبکه های اجتماعی به خدمت گرفته شده اند. بد نیست یکی از این موارد را بررسی کنیم. مغز انسان در مواجهه با موضوع های جدید و جالب، هورمون «دوپامین» یا به عبارتی هورمون «پاداش» ترشح می کند. این هورمون حس خوشایند سرخوشی و پیروزی به فرد می دهد. مثالی آشنا بزنیم، وقتی کودک، کار خوبی انجام می دهد و به او یک جایزه می دهیم، خوشحال می شود. از طرفی تلاش می کند دوباره آن کار را انجام دهد و تشویق شود. دوپامین دقیقاً همین کار را با ذهن و اعصاب فرد می کند. نوتیف های مختلف فضای مجازی به دلیل سرعت، تنوع و جذابیت موضوع به ترشح دوپامین بیشتر در بدن منجر می شوند. فرد، حال خوشایندی را تجربه می کند. برای تکرار این حس، کاربر فضای مجازی به صورت ناخودآگاه به مرور بیشتر به شبکه های مجازی و پلتفرم ها جذب و به آن وابسته یا حتی معتاد می شود. همین تقلای مغز برای دریافت دوپامین یا همان هورمون پاداش است که حتی در میان مهمترین جلسات کاری یا حساس ترین لحظات زندگی، حواس فرد را از متن زندگی پرت و به فرع فضای مجازی جذب می کند. او را از واقعیت به مجازی می کشاند. به مرور این ترشح مدام دوپامین، تعادل هورمونی مغز و بدن را بهم می ریزد. با نوسانات مکرر هورمون ها، اندام های مختلف بدن کم کم درگیر مشکلات و بیماری های مختلف می شوند.
افسردگی در دنیای مجازی
نتیجه تحقیقات جالب دیگری را بررسی کنیم تا ویژگی زندگی پلتفرمی برایمان روشن تر شود. «گلوریا مارک»، یکی از محققان دانشگاه کالیفرنیا، نتیجه دو دهه تحقیقات مستمر خود را در کتابی منتشر کرده که مورد توجه قرار گرفته است. او متوجه شده که میانگین «توجه» و «تمرکز» افراد در سال 2004 میلادی از 2 و نیم دقیقه به 47 ثانیه در مدت 5 سال کاهش پیدا کرده. ساده تر اگر بخواهیم بگوییم افراد حداکثر 47 ثانیه روی یک موضوع متمرکز می مانند. کارشناسان علوم شناختی و اعصاب معتقدند کاهش تمرکز مساوی است با کاهش بهره وری اما «مارک»، زاویه حساس تری از این ماجرا را مورد توجه قرار می دهد. کاهش بهره وری قبل از آنکه افراد را کم تمرکز کند، آنها را دچار استرس، شرمندگی برای غفلت از کارهای مهم روزانه و به دنبال آن افسردگی می کند. این یعنی کاربرانی که اراده و آگاهی کافی برای حضور و استفاده از فضای مجازی ندارند در درازمدت به افرادی خود سرزنشگر، بی اعتماد بنفس و افسرده تبدیل می شوند. این محقق همچنین در ادامه تحقیقات خود به تجاری بودن زندگی پلتفرمی اشاره می کند. اینکه به مرور کاربرانی که توسط همین فضا درگیر افسردگی شده اند به جای خروج از چرخه به نحوی دیگر و بیشتر از قبل درگیر آن می شوند. برای مثال آنها توسط همین فضا به تراپی و مراجعه به مدیا، محتواهای انگیزشی و روانشناسی تشویق و دعوت می شوند. این چرخه اقتصاد پلتفرمی از غفلت کاربران به این طریق سودجویی می کند. کاربر معمولی دیروز که کاربر افسرده امروز است برای درمان دوباره درگیر جستجو در همین فضا و از مسیر اصلی درمان دورتر می شود! ورودش یه این فضا به انتخاب و اختیار خودش بوده اما خروج به این راحتی نیست. هزینه آن را با کاهش سلامت روان پرداخت می کند.
جنگ از تلفن همراه شروع شد
واژه «جنگ شناختی» بارها به گوشمان خورده است. این جنگ، رویکردی دیگر از جنگ های نظامی بشمار می رود که با ابزار رسانه و شبکه های اجتماعی رقم می خورد. عملیات های روانی با ترتیب و زمانبندی مشخص به شکلی رخ می دهند که نگرش و رفتار شهروندان یک کشور یا جامعه هدف را به دلخواه تغییر دهند. جنگ شناختی در واقع امتداد جنگ های اطلاعاتی است که معمولاً با تزریق اطلاعات غلط به جامعه و پروپاگاندا یا همان جوسازی انجام می شود. طراحان این جنگ برای موفقیت به رسانه ای نیاز دارند که پمپاژ اطلاعاتی آنها را به صورت مستمر بر عهده داشته باشد. از طرفی در صورت نیاز، اطلاعات مخاطبان را هم در اختیارشان قرار دهد. کدام رسانه عمومی تر از پلتفرم ها، شبکه های مجازی و به طور خلاصه؛ تلفن همراه هوشمند که در دسترس خرد و کلان جامعه قرار دارد؟ حالا نکته ای که سال 2019 برخی تحقیقات روشن کرده اند، مرور کنیم. بررسی ها نشان داده اند که اینترنت و فضای مجازی با ایجاد «تغییر شناختی» فرد را دچار سردرگمی شناختی می کنند. چکیده ای از این تحقیقات سال 2024 در Digital Refrence Library Data Report ؛ کتابخانه مرجع داده های دیجیتال جهانی منتشر شده. برای مثال در جایی از این متن، اشاره شده که هر آمریکایی روزانه دست کم 7 ساعت و 3 دقیقه درگیر مرور نوتیف های تلفن همراه خود است. میانگین این عدد در طول عمر یک فرد، رقمی قابل تأمل می شود. در محاسبه ای حداقلی، معادل 17 سال زندگی بزرگسالی! حالا شاید بد نباشد دو سوال را مطرح کنیم؛ آیا این زمان برای ایجاد تغییر در نگرش و رفتار فرد کم است و پرسش بعد اینکه پلتفرم ها چگونه تغییر شناختی را در زندگی کاربرانشان رقم می زنند؟
جراحی به سفارش اینستاگرام!
دنیای امروز ظاهراً دنیای «هماهنگی» است. بیشتر افراد، لباس مشابه می پوشند. سبک زندگی مینیمال خانه ها را به یک شمایل درآورده. حتی طیف رنگی که استفاده می شود، رنگ هایی رایج و مشخص است که پلتفرم ها ترویج و توصیه می کنند. انواع «فیلتر» برای پنهان کردن چهره واقعی افراد در شبکه های اجتماعی، فضای مجازی به خصوص اینستاگرام ارائه شده اند. با این توجیه که اگر فرد در آن لحظه آراسته نیست، راحت باشد و نیاز به آراویرا نداشته باشد. آرامش او بیشتر فراهم شود. پشت پرده این لطف مجازی اما ظاهراً چیز دیگری است. اَبرنرم افزارها در کمترین زمان، چهره و اطلاعات افراد را برای مواقع مختلف و موردنیاز اسکن و ذخیره می کنند. از طرفی به دلیل استفاده مدام از فیلترها، کاربران فضای مجازی ناخودآگاه از چهره واقعی خود احساس نارضایتی می کنند. حالا قدم بعدی برداشته می شود؛ چهره ها جراحی می شوند تا بیشتر شبیه فیلترهای مجازی باشند. اینجا مفهوم هماهنگی و یک شکل شدن روشن تر می شود. چهره های منحصر بفرد جای خود را به چهره های تکراری می دهند. این موضوع درباره طرز تفکر، مکالمات، عادت های فرهنگی، چیدمان خانه ها و نحوه پوشش هم مصداق دارد. تغییر شناختی معمولاً با ابزارهای ساده ای اینچنین میسر می شود.
غم انگیز مثل مرگ ذهن خلاق!
یکی از ادعاهای دنیای مُد و فشن این است که هر فرد بتواند سلیقه و ایده خود را در زندگی و پوشش پیاده کند. در واقع تنوع بالا برود و همه شبیه هم نباشیم. هرکس ظاهر، تیپ و سلیقه شخصی خود را داشته باشد. این ادعا اما تا زمانی اعتبار داشت که پای مد به فضای مجازی باز نشده بود. حالا بیشتر افراد، تقریباً یک مدل لباس می پوشند. چیدمان بیشتر خانه ها پینرستی است. الگوهای نامرئی یا به اصطلاح «الگوریتم» ها افراد را به خط کرده اند. ما شاهد نزولی شدن «خلاقیت» نیستیم. فراتر؛ با ادامه این روند به مرور شاهد «مرگ ذهن خلاق» هستیم. همان ذهن پویا، مولد و رشد دهنده که ساختار یکنواخت را تغییر می دهد. آنچه را که فرد در زندگی باید داشته باشد و نیاز دارد، طراحی می کند. در زندگی پلتفرمی اما ذهن پویا در خدمت نظام سرمایه داری قرار می گیرد. جایی که پول و قدرت حکم می کند. اگر کسی خلاقانه، سبک زندگی موردعلاقه و سلیقه خود را به دور از نمایش های هماهنگ ظاهری پیروی کند، چنان که باید و شاید مورد تحسین قرار نمی گیرد. در نتیجه به مرور زمان پیرو چیزی خواهد شد که بیشتر تبلیغ شده باشد.
همرنگ جماعت هستم؟!
در چارچوب الگوریتم های مجازی، زیبایی یعنی «یکسانی» و «همخوانی». این آغاز مسیر زندگی در جهان تقلید زده پلتفرم هاست. شروع محدود و کوچک کردن معنای واقعی و دامنه کاربرد کلمات شگفت انگیز «زیبایی» و «زندگی». ترندها یا همان فراگیرها؛ مخاطب را با اهرمی نامرئی به سمت آنچه می خواهند هدایت و تفکر او را «اقناع» می کنند. در ظاهر، خلاقیتی را ارائه می دهند که تلفیقی از ایده بهترین طراحان خلاق و صاحب سبک باشد. این خوب است که یک ساختار توانسته به تجمیع سلیقه و پسندها برسد. اما آیا بدون تبلیغ و رسانه هایی که در اختیار نظام سرمایه داری قرار دارد ترندها، همین قدر محبوب و فراگیر می شدند و دوام می آوردند؟ در جامعه ای که افراد با مهارت و خلاقیت خودشان زندگی می کردند چه طور؟ حالا شاید بد نباشد یک مثال بزنیم. فرض کنید جایی زندگی کنیم که دور از تبلیغات پر زرق و برق کالا و مراکز خرید باشد. بعد از 2 سال به جامعه برگردیم، چه احساسی را تجربه می کنیم؟ افراد بعد از مدتی دوری از شبکه های اجتماعی، تبلیغات و جامعه، به مرور به سلیقه شخصی خودشان بر می گردند. با آزادی عمل بیشتری از ایده های خودشان استفاده می کنند. همین افراد اما مدتی بعد وقتی دوباره وارد فضای رسانه، دنیای مجازی و تبلیغات شوند، دچار تعارض می شوند. مثلاً حس می کنند، ظاهر، رفتار و سبک مکالمه دیگران با آنها فرق دارد. به عبارت روشن؛ همرنگ جماعت نیستند. فرد به جای اینکه فکر کند مطابق سلیقه شخصی و نیازهای خود زندگی کرده، حس می کند به اصطلاح از قافله عقب افتاده است. به سبک زندگی خود با تردید نگاه می کند با این قضاوت که چرا من مثل بقیه نیستم؟
زندگی نه صحنه نمایش!
در عالم زندگی تحت تأثیر شبکه های اجتماعی به خصوص زندگی به سبک اینستاگرام، خانه و زندگی ما بیشتر به «صحنه نمایش» تبدیل شده است. خانه ما دیگر چنان که باید محل سکونت و مأمن آرامش نیست. البته مزیت خانه و زندگی اینستاگرامی شاید این باشد که مطابق سرعت زندگی ماشینی طراحی شده و با شتاب زندگی در جهان امروز همخوانی دارند. در کنار همین ویژگی خوب اما بهتر است، نکات قابل تأملی را هم دید. اینکه چرا هر تفاوت، بهم ریختگی موقت و بی نظمی بصری کوچک در زندگی، امروز عامل ایجاد استرس در ما می شود؟ چرا با کوچکترین تفاوت و انحراف از زندگی پلتفرمی احساس نگرانی می کنیم؟ آیا راهکاری برای خروج از این حس منفی هست؟ یک راه حل شاید این باشد که روانشناسان توصیه می کنند. می توان ایده زندگی به سبک دنیای مجازی را فقط به اندازه یک گزینه برای الهام گرفتن دید، نه بیشتر! در جریان واقعی زندگی اما بهتر است به سبک و سلیقه خودمان پیش برویم. در زندگی طبیعی و نرمال، انسان معمولی و سالم هر روز به سفر نمی رود. مدام آرایش نمی کند. خانه و ظاهرش همیشه مرتب نیست و ...
از چای لاهیجان تا ماچای ژاپن
در دنیای مجازی فقط ویترین زندگی دیگران را می بینیم. بخشی قاب گرفته و برشی انتخاب شده از یک زندگی و نه تمام آن را. زندگی صحنه نمایش نیست که حتی اگر هم بود هر تماشگری خوب می دانست که هر نمایش و داستان، پشت صحنه ای واقعی دارد. ما صاحب زندگی خودمان هستیم نه بازیگران سبک زندگی اینستاگرامی که صبح و عصرمان به نوشیدن قهوه بگذرد حتی اگر به طعم و بوی آن حساسیت داشته باشیم! قابل تأمل نیست؛ کسی که از کودکی با عطر چای در شالیزارهای لاهیجان قد کشیده، عکس موچی، ماچا، قهوه و موکا را در صفحه شخصی اش بارگذاری کند تا امروزی به نظر برسد و لایک بگیرد؟ این تغییر تدریجی و خزنده یک زندگی از هویت مداری به ظاهرگرایی نیست؟ الگوریتم های فضای مجازی، معمولاً به سادگی با تفاوت ها کنار نمی آیند و مفهوم دلخواه خود را به آن نسبت می دهند. در جامعه ی تحت الگوریتم، تفاوت ها گاه حتی عقب ماندن از جامعه، و فقر قلمداد می شود. دستی با ناخن کاشت شده، نشانه به روز بودن است و دست حنا بسته دختر شهری نشانه دمده بودن او...
کدام داستان برای ما جالب تر است؟
در ایدئولوژی فکری مرسوم دنیای مجازی، زندگی با صرفاً «شاد» و «خوشحال» بودن معنا پیدا می کند. اگر فرد در لحظه خوشحال باشد، موفق و سعادتمند است اگر نه، ناکام! آیا اینکه پلتفرم ها تا این حد، انسان را به شادی تشویق می کنند، به خودی خود بد است؟ اگر به ماهیت زندگی، نگاهی واقع بینانه داشته باشیم به نکته قابل تأملی می رسیم. انسان از بدو تولد چگونه زاده می شود، نماد زنده بودن یک نوزاد چیست؟ صدای گریه اش. اگر این صدا نیاید، پزشکان نگران می شوند، علائم حیاتی نوزاد را بررسی می کنند. از سویی دیگر خداوند در قرآن می فرماید: «لقد خلقنا الانسان فی کبد...» همانا انسان را در رنج و سختی آفریدیم. در آیه ای دیگر هم آمده است: «ان مع العسر یسرا» همانا در هر سختی، آسایش و گشایشی وجود دارد. اگر نظر مفسرانی مانند علامه طباطبایی در المیزان را در شرح همین دو آیه بخوانیم، استنباط می شود که چالش ها در زندگی الهی نه تنها نشانه ناکامی نیست که عبور صحیح از آن یک موفقیت، پیروزی و شادمانی حقیقی است. فردی را در نظر بگیریم که هر روز زندگی آرام، یکنواخت، شاد و دور از مشکل دارد. از طرفی فردی دیگر را هم در نظر بگیریم که زندگی پر فراز و نشیبی دارد. زندگی اش پر از ماجراجویی و جنگیدن برای پیروز شدن باشد، داستان زندگی کدام یکی را دوست داریم گوش کنیم؟ برای ما شنیدن قصه نحوه اقامت در هتل 5 ستاره جالب تر است یا کسی که قنات یک روستای دورافتاده را احیا کرده و زندگی را به آنجا برگردانده؟
انکار رنج؛ جامعه ضعیف و شکننده
در دنیای پلتفرمی شده امروز که با قانون نامرئی «انکار رنج» پیش می رود باید عواقبی را پیش بینی کرد. فرد و جامعه فراری از رنج، آسیب پذیر است. یک جمله مهم در دنیای روانشناسی هست که می گوید: «جایی که درد، انکار می شود نمی توان به درمان فکر کرد.» نسل تربیت یافته پلتفرمی که رنج را انکار می کند و نهایت آنچه از زندگی می خواهد «شادی؛ بی وقفه و در همه جا» است، شکننده خواهد بود. به زاویه ای دیگر برای نقد زندگی پلتفرمی توجه کنیم. زندگی ما یک قرارداد کاری یا پروژه مالی نیست. پلتفرم ها اما القا می کنند که هست. ما ناگزیر به ثبت کردن، به نمایش گذاشتن و واکنش نشان دادن به هر چیز شده ایم. در این بین آن چیزی که گُم یا کمرنگ می شود؛ « خود زندگی» است. ما در فرایند زندگی پلتفرمی به زندگی کردن در «حال» دعوت می شویم. غافل از اینکه تمرکز در ثبت لحظه حال آن را به «آینده دیروز»، «گذشته خوب فردا» و «لحظه از دست رفته و زندگی نکرده اکنون» تبدیل می کند. نکته همین جاست در مسابقه به نمایش در آوردن زندگی از خود آن جا می مانیم.
فابینگ و اضطراب اجتماعی
آن دسته از کاربران فضای مجازی که حضور خود را در این فضا کمتر مدیریت می کنند، بعید نیست در درازمدت به یک عارضه دیگر هم دچار شوند؛ «فابینگ». برای توضیح این عارضه بد نیست به یک توضیح کوتاه بسنده کرد؛ اینکه فرد به تلفن همراه و شبکه های اجتماعی وابسته و کم کم نسبت به روابط اجتماعی، دچار حواس پرتی می شود. این افراد معمولاً به هر محیطی قدم می گذارند به دنبال پریزهای برق هستند. در نزدیکترین مکان به پریزها می نشینند تا بتوانند مدام تلفن همراه خود را شارژ کنند. وقتی با آن ها مشغول صحبت کردن هستید، فقط چند ثانیه اول به شما دقت می کنند. نگاه و توجه شان را از مخاطب می گیرند و دائم به صفحه تلفن همراه خودشان چشم می دوزند. این افراد اگر جایی قرار بگیرند که آنتن کافی برای برقراری تماس و اتصال به اینترنت نداشته باشند یا پریز برق در آن محوطه پیدا نکنند، بیشتر از بقیه، دچار نگرانی و استرس می شوند.
کاربر نه! کارفرمای مجازی
عارضه فابینگ حادتر از ذهن پاپ کورنی و در واقع مرحله بعدی آن است. تحقیقات می گویند نوتیف ها قابلیت این را دارند که تمرکز فرد از موضوع اصلی را به صورت میانگین بین 20 تا 40 دقیقه به خود معطوف کنند. البته بارها هم پیش می آید که افراد برای مرور یک اعلان وارد فضای مجازی می شوند. همین که به خودشان می آیند، متوجه می شوند که چند ساعت از وقتشان از دست رفته است. افرادی که دچار فابینگ هستند معمولاً روابط عمیق انسانی و اجتماعی ندارند. دنیای مجازی برایشان جذاب و ضروری تر از دنیای واقعی به نظر می رسد. این افراد به شدت در معرض دگرگونی شناختی و تغییر سبک زندگی هستند. حفظ سلامت روان و داشتن سبک زندگی سالم در دنیای پلتفرم ها شاید پیچیده به نظر برسد اما در واقعیت ساده و ممکن است. باید مرزی محکم و مشخص میان واقعیت و مجازی داشت. زمان حضور و نحوه استفاده از دنیای آنلاین را مدیریت کرد. شاید مرور این جمله خالی از لطف نباشد که کاربر فضای مجازی در واقع باید کارفرما و مدیر آن باشد تا در امان بمانند.
منبع: فارس
12241997
پربازدید ها
پر بحث ترین ها
مهمترین اخبار وبگردی
وبگردی

«باشگاه خبرنگاران» چطور مکالمه یک طرفه را مدیریت کنیم؟ از گوش دادن کوتاه تا «قطع کردن» حرف و بیان تجربه شخصی؛ این گامها را اجرا کنید.
وبگردی

«باشگاه خبرنگاران» «نظریه عبور سریع» مرگ سیاه، بر اساس یک «مقامه» داستانی بود، نه یک سند واقعی. پژوهش آکسفورد این افسانه را باطل کرد.
وبگردی

«باشگاه خبرنگاران» طبق تحقیقات «گلوریا مارک» میانگین تمرکز انسان از ۲.۵ دقیقه به ۴۷ ثانیه کاهش یافته است؛ نتیجهای که به استرس و افسردگی میانجامد.
وبگردی

«باشگاه خبرنگاران» اسکندر مختاری پژوهشگر و چهره ماندگار مرمت و معماری گفت: تاورکرینها در «حیاط شاهی»، عَلَم نابودی تاریخ گرانبهای تهران در سکوت کامل مسئولان هستند.
وبگردی

«باشگاه خبرنگاران» روایت «حُر» از نبرد ساختمان قرمز این گونه بود که: «شصتم تیر خورد. قبضه را گرفتم، انگشت دیگرم هم تیر خورد. همانجور که خون میرفت گلوله سوم را زدم.»
وبگردی

«باشگاه خبرنگاران» پوشیدن لباسهایی به رنگ خاکستری ممکن است پیش پا افتاده به نظر برسد، اما روانشناسان معتقدند این رنگ به ظاهر خنثی، لایههایی از معنا را در خود جای داده است.
وبگردی

«باشگاه خبرنگاران» دانشمندان در تازهترین پژوهشهای خود نشان دادهاند که دو مادهی طبیعی، ابریشم و کیتوزان، میتوانند آیندهی پزشکی را متحول کنند.
وبگردی

«باشگاه خبرنگاران» یک آزمایش جامع دو ساله با ۴۰ گوشی هوشمند به این پرسش که آیا شارژ سریع واقعاً به باتری گوشی آسیب میزند، پاسخ داد.
وبگردی

«باشگاه خبرنگاران» هیچ قانونی وجود ندارد که بر اساس آن کاپیتان موظف به غرق شدن با کشتی باشد، هرچند در قوانین بینالمللی گفته شده که ناخدا باید از ایمنی مسافران و خدمه اطمینان حاصل نماید.
وبگردی

«باشگاه خبرنگاران» جهان هرگز از امروز ثروتمندتر یا توانمندتر برای تغذیه خود نبوده، اما «بحران پنهان گرسنگی» به دلیل دسترسی نه کمبود بروز کرده است.

