اصلاً بهدرد داوری میخورد یا نه؟ آنقدری بلد است که لیاقت داوری آثار آنها را داشته باشد، یا برگزارکنندگان المپیاد در انتخاب داورها به اشتباه افتاده و فرد نامناسبی را برای این کار انتخاب کردهاند؟
هفتاد و چند صورت نوجوانانه، به من چشم دوخته بودند، اما نه برای یادگیری، که برای داوری دربارهی من. انگار این من نبودم که قرار بود کارهایشان را داوری کنم، بلکه آنها قرار بود به داوری حرفها و نظرهای من بنشینند. این برای من بسیار لذتبخش بود، کیف میکردم از دیدن کسانی که آنقدر مصمم و استوار پای آرزوهایشان ایستادهاند و از فیلمهایی که تولید کردهاند، دفاع میکنند.
روزی در میانهی شهریور 1397، در اردوگاه شهید بهشتی اصفهان، جایی که برگزیدگان مرحلهی اول دومین المپیاد فیلمسازی نوجوانان، جمع شده بودند تا در مرحلهی دوم، کارهایشان دیده شود و سه اثر از بین آثار راهیافته به این مرحله انتخاب و معرفی شود. وظیفهی این انتخاب بر عهدهی گروهی از داوران گذاشته شده بود که من نیز یکی از آنها بودم. وقتی که از پشت میز داشتم به آنها نگاه میکردم، احساس میکردم چه وظیفهی دشواری را عهدهدار شدهام.
آخر راستش را بخواهید، احساس میکردم بهاحتمال بسیار زیاد، کارگردانان بزرگ نسل آینده، در بین همین چهرهها نشستهاند. به آنها نگاه میکردم و تلاش میکردم «اصغر فرهادی»، «داریوش مهرجویی»، «تهمینه میلانی» یا «رخشان بنیاعتماد» فرداهای کشورم را از بین آن هفتاد نفر تشخیص دهم.
در روزهای بعدی که فیلمهایشان را دیدم به این نتیجه رسیدم که احساس روز اولم چندان هم بیراه نبوده است، چون رفتار، حرفها و از همه مهمتر فیلمهایشان نشان میداد اگر صبر کافی داشته باشند، هرکدامشان این ظرفیت را دارند که به کارگردان بزرگ کشورشان تبدیل شوند. میپرسید مگر چه در آنها دیدم که اینطور قضاوت میکنم؟ بگذارید برایتان بگویم!
1. شجاعت
آنها، شجاعت ایستادن پای رؤیاهایشان را داشتند. این شجاعت که بتوانی ایدهای را که فقط در ذهنت ساختهای، با دوربین به تصویر بکشی، پای میز تدوین در کنار تدوینگر بنشینی و به او تکلیف کنی که مطابق با رؤیای تو، به فیلم شکل دهد و بعد هم با افتخار در سالن بنشینی که کارشناسان، فیلمت را به تماشا بنشینند، کم شجاعتی نیست و آنها، این شجاعت را داشتند.
تکتک هنگام نمایش فیلمهایشان، بیآنکه خجالت بکشند، بترسند یا دنبال جایی برای پنهانشدن بگردند، سربلند و با افتخار در سالن نشسته بودند و بعد از خواندن نامشان بلند میشدند و از تشویق تماشاگران تشکر میکردند. این جنس شجاعت، همان شجاعتی بود که من در کارگردانان بزرگ سراغ داشتم و حالا آن را در نوجوانهایی مثل خود تو، که مشغول خواندن این متن هستی، میدیدم!
2. جسارت
نوجوانهای فیلمساز المپیاد، جسارت شکستن مرزهای جعلی و اندیشیدن به سبک ویژهی خودشان را داشتند. هریک از آنها به موضوع فیلمش، به سبک خاص خودش نگاه کرده بود. موضوعها هم شامل طیف وسیعی میشد و از صرفهجویی در مصرف آب، تا مفاهیمی مثل تنهایی و مرگ را در برمیگرفت و صرفاً حرف دیگران، خواه بزرگترها، خواه مربیان یا حتی کتابهای خوانده شده را، به زبانی دیگر تکرار نمیکرد.
آنها جسارت اندیشیدن خارج از جعبهی حرفهای دیگران را پیدا کرده بودند. این همان جسارتی است که هنرمندان معمولی را از هنرمندان بزرگ و ماندگار جدا میکند. هنرمندان بزرگ، حرف خودشان را میزنند، نه حرف دیگران را. و حالا من با نوجوانانی روبهرو شده بودم، که حرفهایی برای خودشان داشتند. حرفهایی که هم شنیدنی بود، هم تازه و هم منحصر بهفرد.
3. نقدپذیری
ویژگی سوم این فیلمسازان نوجوان، از همه شیرینتر بود. آنها گوشهایی باز و شنوا برای شنیدن نقد داشتند. کسی بیهوده روی حرفش پافشاری نمیکرد. حرفهای من و دیگر منتقدان و مربیان را گوش میدادند و البته نه صددرصد میپذیرفتند و نه صددرصد رد میکردند، بلکه با هوش و دقت، تلاش میکردند از درون حرفهایشان، آنچه را که میتوانست به دردشان بخورد جدا کنند و جایی برای خود یادداشت کنند.
آنها گفتوگو را دوست داشتند و از هرگفتوگو برای خود پلهای میساختند که با آن یک قدم بالاتر بروند و چشمانداز خود را وسعت ببخشند. این مسیر و راهبرد درستی برای پیشرفت است. چرا که حتی اگر نابغه هم به دنیا آمده باشی، باز به گفتوگو و مکالمه احتیاج داری، باز باید نظر دیگران را، بدون پیشداوری یا تعصب شنید و از آن نکاتی بیرون کشید. اگر نابغه هم به دنیا نیامده باشی، باز میتوانی با کمکگرفتن از سخن دیگران، مثل نوابغ، آثاری ماندگار و به یادماندنی خلق کنی.
جمعبندی: یک خاطرهی خوب!
مرحلهی پایانی دومین المپیاد فیلمسازی نوجوانان کشور، در اصفهان و در حاشیهی جشنوارهی فیلم کودک و نوجوان برگزار شد. من و دیگر داوران و مربیان در این سه روز، با بیش از 160 نوجوان از سراسر کشور نشستیم، فیلم دیدیم، بحث کردیم و به نتایج خوب و دوستداشتنیای رسیدیم.
اما این تنها نتیجهی این دوره از المپیاد نبود، در چند روزی که از این سفر خاطرهانگیز میگذرد، من نهتنها دوستان جدیدی در تمام نقاط کشور پیدا کرده و با آنان همسخن شدهام، بلکه انتظار و شوق جدیدی هم در دلم جوانه زده است. انتظار دورهی بعد المپیاد، تا ببینم سال بعد، کدامیک از نوجوانها، باز این جسارت، شجاعت و نقدپذیری را دارند که بتوانند آرزوهایشان را به تصویر بکشند و آن را پیشِ روی صدها بیننده به نمایش بگذارند. و البته یک کنجکاوی ریشهدار: کدامیک از آنها، فرهادی، مهرجویی یا تقوایی نسل آینده خواهند بود؟
تو قصد نداری به سمت آرزوهایت حرکت کنی؟ شاید آرزوی تو هم فیلمسازی باشد، شاید هم نه! اما یک چیز را مطمئنم، برای رسیدن به آرزویت، همین الآن وقت قدمبرداشتن و حرکتکردن است و برای حرکت هم، به هر سه ویژگی نیاز داری: شجاعت، جسارت و نقدپذیری!
عکسها: مریم فرخیان
9918263