اشتباه از همینجا شروع میشود که فکر کنیم فقط وقتی که کودکمان شروع به صحبت با ما کرد، باید با او حرف بزنیم؛ تازه اگر توی ذوقش نزنیم و نگوییم ساکت باش. اما واقعیت این است که بهتر است سر صحبت را ما خودمان با کودکمان باز کنیم، از او سؤال بپرسیم و با او همکلام شویم. اما چه ضرورتی دارد که این کار را انجام دهیم و چطور این کار را شروع کنیم؟ این یادداشت تلاش میکند تا به این 2سؤال پاسخ خلاصهای بدهد.
- چرا باید با کودکان صحبت کنیم؟
تعامل والدین با کودک دامنه واژگان او را افزایش میدهد. دامنه واژگان بیشتر به منزله قدرت بیان بالاتر است که این به نوبهخودش مهارتهای خواندن و نوشتن را تقویت کرده و بر موفقیت بیشتر او در مدرسه اثر میگذارد.
صحبت با کودک، تنشهای روابط را کم میکند و رابطه کودک با والدین را به سمت مثبتی حرکت میدهد.
همکلامی با فرزند، قدرت تفکر او را افزایش میدهدکه ناشی از واژگان بیشتری است که در خلل آن تعامل آموخته و میتواند با کمک آنها بهتر فکر کند. بنابراین تعامل بیشتر با کودک منجر به رشد مغزی او میشود.
نقش همصحبتی با بچههای کوچک در افزایش مهارتهای اجتماعی و روابط سالم کودک هم جدی است. ما بهعنوان والدین، نخستین و بهترین معلم کودک برای درک معانی هستیم و کودک راحتتر از هر کسی به ما اطمینان پیدا میکند و ارتباط سازنده با ما را از طریق کلمات میآموزد. تجربه این احساس اعتماد به روابط و کارآمدی در صحبت کردن و نظر دادن، به ارتباط و همکلامی با دیگران، خصوصا در مدرسه گسترش میباید و به توسعه روابط بین فردی او در اجتماع منجر میشود.
صحبت ما با کودکمان باعث میشود که او را بهتر بشناسیم و درک کنیم، در جریان احساسات و افکار فعلیاش باشیم و حتی مراحل رشدی او را به خوبی زیرنظر بگیریم و تغییرات او را دقیقتر متوجه شویم.
- چطور با کودکمان حرف بزنیم؟
دغدغه گوش دادن و حرف زدن با بچهها را داشته باشیم و آن را جزو برنامههایمان بگذاریم. توی خیابان، موقع دیدن مغازهها، گردش در پارک یا طبیعت، موقع آشپزی و کار با مواداولیه آن و... فرصتهایی هست که میتوانیم از آنها استفاده کنیم. کافیاست منتظر فرصت مناسب باشیم.
رشد مغزی کودکان پس از 3سالگی باعث میشود همزمان با توسعه قدرت زبانی، تعداد سؤالهایشان زیاد شود؛ درک کنیم که آنها درحال اکتشافند و سعی کنیم که در پاسخدهی مناسب به آنها صبور و پرحوصله باشیم.
هنگامی که به حرف یا نظر کودک گوش میکنیم، خصوصا در مواردی که احساساتش نسبت به چیزی را بیان میکند، برای شنیدن حرفهایش صبور و گشاده رو باشیم. بگذاریم احساسات مختلفش از شادی، خشم، ترس و اضطراب را برای ما عنوان کند. گوش ندادنِ ما و اخطار سرکوبگرانهمان به اتمام صحبت راجع به آن موضوع به معنی تمام شدن آن در ذهن کودک نیست. پس تاب بیاوریم تا آن را ابراز کند و بعد برای اصلاح محتوای آن صحبت، چارهای در حرفهایمان بیندیشیم.
کتاب خواندن هم راهکار مهمی برای همصحبتی با دایره واژگان و موضوعات وسیعتر است. کتاب قصه را برای کودک بخوانیم و در خلال داستان یا در آخر آن درباره قصه خوانده شده و یا عکسها با کودکمان حرف بزنیم. کتاب را در شرایط راحتی برای کودک بخوانیم و طوری بنشینیم که کودک به کتاب مسلط باشد. حرف زدن درباره نقاشیهای کودک از دیگر راهکارهاست.
برای بهبود همصحبتی با کودک و دادن ادراک بهتری به او، تماس چشمی را فراموش نکنیم گاهی حرفهایی که زده را جمعبندی کنیم و برایش بیان کنیم. به زبان بدن او حین صحبت دقت کنیم و دائما حرف او را قطع نکنیم. لذت درآغوش کشیدن کودک یا نشستن کنار او هنگام صحبت با او، خیلی بیشتر از شنیدن صدایش از دور است. سعی کنیم بیشترین لذت را نصیب خودمان و کودکمان کنیم.
از سؤالهایی با جوابهای بله و خیرکمتر استفاده کنیم و بیشتر از سؤالهایی استفاده کنیم که نیاز به توضیح احساس یا عمل و یا تفکر او در رابطه با مسائل روزمره باشد؛ مثلا میتوانیم از او بپرسیم که برای اردوی روز جمعه چه برنامهای چیده است؟
حرفهای زدهشده توسط کودک را توسعه دهیم؛ مثلا وقتی میگوید: دارم تلویزیون تماشا میکنم! میتوانیم از او بپرسیم: خب، کدوم کارتون رو از همه بیشتر دوست داری؟ مثلا او میگوید: عموپورنگ را و شما میتوانید ادامه دهید: چرا اونو بیشتر دوست داری؟ دقت کنید که فقط سؤالکننده نباشید و گاهی جملاتی را اضافه کنید؛ مثلا بهنظرم رنگ لباسهای عموپورنگ قشنگه! سؤالها و نکاتتان را به سمتی سوق دهید که پرسشها و نکات بیشتری را در ذهن کودک ایجاد و او را نسبت به مسائل دقیقتر کند.
گاهی جملههایی که کودک بهکار میگیرد بدیهی یا خندهدار است، در این موارد کمی صبر کنیم و بدانیم که کودک ما در حال یافتن و کشف این است که کدام جمله یا واژه را در کدام موقعیت باید بهکار ببرد. بدون سرکوب یا تمسخر به او در این زمینه کمک کنیم.
وقتی که کودک از کلمات مبهم استفاده میکند، سعی کنیم جمله یا کلمه واضح را به او بگوییم؛ مثلا وقتی میگوید: اون صدا میده! میتوانیم بگوییم: منظورت سگه هست که داره واق واق میکنه؟ یا وقتی میگوید: میخوام اون رو بخورم! به او بگوییم: میخوای سالاد رو بخوری؟
وقتی دارد یک کار را انجام میدهد میتوانیم از او بخواهیم که نحوه انجامش را و کارهایی را که دارد انجام میدهد به ما بگوید؛ مثلا وقتی دارد حباب درست میکند و در توضیح کارش میگوید دارم آب میترکونم! میتوانید بگویید: آها داری با وسیلهات با دقت آبها رو تبدیل به حباب میکنی و رها میکنی وسط حیاط؟
درنظر داشته باشیم که سرعت رشد کودکان با یکدیگر متفاوت است. سعی در مقایسه دائمی قدرت تکلم و دایره واژگان آنها نداشته باشیم.
از فرصتهای کوچک استفاده کنیم؛ مثلا وقتی بهعنوان مادر در حال آشپزی یا بهعنوان پدر در حال تعمیر چیزی در خانه هستیم، شرح انجام کار را برای او در هر مرحله بگوییم: الان دارم سبزی خرد میکنم تا غذامون خوشمزه بشه؛ الان دارم لیوانها رو میذارم سر جاش؛ الان دارم میخها رو توی چوب فرو میکنم.
- اگر هنوز نمیدانید چطور سر صحبت را با کودکتان باز کنید، این پیشنهادها را بخوانید و با استفاده از آنها سر حرف را با کودکتان باز کنید:
اگر الان یه هواپیما میومد و میخواست ما رو ببره سفر، دوست داشتی کجا بریم و چیکار کنیم؟
اگه میخواستی 3 تا آرزو کنی که حتما اتفاق بیفته کدومها رو انتخاب میکردی؟
اگه میخواستی چیزی رو تو مدرسه تغییر بدی اون چی بود؟ چطور اون کار رو میکردی؟
بیا همهچیزهایی که با حرف «آ» توی خیابون میبینیم رو اسم ببریم.
اگه میخواستی نقاشیهای روی یک تیشرت رو بکشی چه شکلی رو میکشیدی و منظورت از اون شکل چی بود؟
لطیفهای توی ذهنت داری که برای من تعریف کنی؟
اگه قصه زندگیت تبدیل به یک کارتون میشد قصهاش چطوری شروع میشد و چطوری تموم میشد؟
بیا همهچیزهایی که قرمز رنگند رو توی خونه پیدا کنیم و اسم ببریم.
کدوم کتاب/ کار / فیلم رو از اونهایی که هفته پیش دیدیم بیشتر دوست داری؟ ازش چی یاد گرفتی؟
سؤالی هست که همیشه میخواستی بپرسی اما نپرسیدی؟
9056354