اما همسایگان ما به دلایل مختلف دچار بیثباتی سیاسی و ناپایداری دیپلماتیک بوده و هستند. ازاین میان ترکیه کشوری است که بهدلیل آشنایی پانصدساله با حکومت و دولت انتظار بیشتری را برمیانگیزد.
درعین حال پیشینهی تاریخی این کشور پیشینهای یکدست نیست و دستکم سه مرجع متفاوت را فراروی سیاستمداران ترکیه امروز قرار میدهد. یکی امپراتوری بیزانس یا روم شرقی که در قرن پانزدهم با ورود ترکان عثمانی به قسطنطنیه یا استانبول کنونی طومارش درهم پیچیده شد و تقابل این دو تمدن و فرهنگ؛ یکی برآمده از شرق جنگجو و دیگری بریده از تمدن روم حقوقدان بهگونهای نبود که بتوان بین آنها آشتی وتجانسی برقرار کرد و به هر دو ارجاع داد.
دیگری امپراتوری عثمانی که با ایدئولوژی دینی و قدرت شمشیر، تمرکزی بهوجود آورد که برای پارهای از مزاجها جاذبه دارد. اما همانطور که گفتیم تقابل آن با تمدن بیزانس از آغاز بهگونهای بود که اجازهی هیچگونه پیوندی میان آنها نمیداد. لحظهی ورود ترکان عثمانی به قصر امپراتور (1453) برای عدهای لحظهای با شکوه وبرای پارهای لحظهای شرم آور از توحش و تجاوز بود. شاید همین دوگانگی بود که بازماندگان امپراتوری عثمانی پس از فروپاشی این امپراتوری نامتجانس ترجیح دادند به سراغ تمدن و فرهنگ دیگری بروند و خود را ازاین دوگانگی خلاص کنند. چنین بود که غرب مدرن متبلور در سیمای کمال پاشا از افسران امپراتوری (جالب اینکه کمال پاشا که خود را آتاتورک یا پدر ترکان مینامید خودش ترک نبود و این طنز خود از نوعی بلاتکلیفی سرچشمه میگیرد) بهعنوان سومین منبع مورد توجه قرار گرفت. اما پس از گذشت 90سال از حاکمیت مقتدرانهی کمالیسم، آن بلاتکیفی دوباره به سراغ اهالی آناتولی رفته تا کسی را به رهبری خود انتخاب کنند که کارش به میخ و به نعل کوبیدن است.
تأثیر انقلاب اسلامی ایران بر کشورهای منطقه قابل انکار نیست اما این تأثیر در همهی این کشورها یکسان و یکنواخت نیست. فروپاشی امپراتوری عثمانی و جایگزینی آن با یک رژیم به ظاهر مدرن وارداتی سبب شد تا بین دولت و مردم ترکیه شکافی پرنشدنی بهوجود آید که راه چارهی آن در لحاظ احساسات مذهبی مردم بود. حزب رفاه و توسعهی ترکیه با گرایش مذهبی و با اجازهی آمریکا که میخواست الگویی متفاوت از اسلام جمهوری اسلامی فرا روی مردم منطقه قرار دهد، بهتدریج پلههای قدرت را در دهه 1990پیمود و زمام دولت را در دست گرفت. این حزب ابتدا میبایست از دست نظامیانی که هفتاد سال قدرت را در دست داستند گریبان رها کند تا بتواند برنامههای بعدی خود را به اجرا بگذارد.
تقسیم کار بین سه رهبر حزب یعنی اردوغان، گول و داوود اوغلو و صمیمیت و روح همکاری که بین آنها وجود داشت پیروزی حزب را تضمین میکرد بدون آنکه کسی بداند در مخیله اردوغان دقیقا چه میگذرد. رعایت دمکراسی باعث رضایت مردم و برنامههای اقتصادی موجب پیشرفت و رفاه و بهرهبرداری از موقعیتها و فرصتهای پیش آمده بهویژه از تحریمهای ایران، ترکیه را به اندازهی یک مرحلهی تاریخی به جلو راند. اما چیزی نگذشت که مرض خاورمیانهای سیاست که عبارت باشد از توهمزدگی و خودبزرگ بینی رهبران که به شخصی کردن قدرت و حذف همکاران و رقبا و نهایتا به دیکتاتوری میانجامد به سراغ این کشور و شخص اردوغان آمد. چنین است که تاریخ حاکمیت حزب توسعه و رفاه را باید به دو بخش تقسیم کرد. یکی دوران استقرار همراه با سازندگی و دیگری دوران شخصی کردن قدرت و آغاز انحطاط. پیش ازاین هم ناصر، صدام، قذافی به این مرض گرفتار و پایان غم انگیری را برای خود و کشورشان رقم زدند.
در دوران اول ثبات و رضایت احزاب و اقوام شاخصهی داخل و روابط دوستانه با همهی کشورهای منطقه و فرامنطقهای شاخصهی سیاست خارجی بود. ولی در دورهی دوم که با حذف چهرههای مقبول و متینی مانند گول همراه بود جامعهی ترک دچار چندپارگی بهویژه میان طرفداران میراث آتاتورک و اسلامگرایان شد و ثبات سیاسی و رونق اقتصادی و از همه مهمتر امنیت ازاین کشور رخت بربست و در روابط خارجی تنش و ناپایداری جانشین دوستی و مدارا شد.
هیچکس به درستی نمیدانست اردوغان چه سودایی در سر میپروراند. او که به ظاهر به پیوستن به اتحادیه اروپا دل بسته بود و دراین راه دست به اصلاحاتی در نظام قضایی و سیاسی زد، یکباره آن را به کناری نهاد و سودای رهبری جهان اسلام را در سرلوحهی کارهای خود گذاشت و ظاهرا به این نتیجه رسیده بود که تمرکز قدرت لازمهی پیشبرد چنین سیاستی است. البته این تفسیری خوشبینانه و سیاسی است وگرنه قدرت طلبی و آرزوهای شخصی انگیزه چنین تغییری تلقی میشود. آنچه پرده ازاین سودا برداشت بادی آشفته بود که از صحاری عربستان برخاست و به بهار عربی تعبیر شد و کسی از خود نپرسید با کدام سازوکار این شورشها به دموکراسی و آزادی ختم خواهد شد. هرچه بود اردوغان آن را به فال نیک گرفت و سیاستی در پیش گرفت که سرآغاز انحطاط ترکیه و سقوط شخص وی خواهد بود.
حمایت گستردهی او از اخوان المسلمین بسیاری از زوایای پنهان ذهنیت و شخصیت او را روشن کرد. اول آنکه نشان داد سیاستمداری سطحی و دور از واقعیت است و نمیداند که اخوان المسلمین پدرخواندههای قهاری دارد که هرگز سر به اطاعت از اردوغان و امثال او نخواهند نهاد. اگر اخوان به پیروزی چشمگیری دست مییافت پیش از هر کس دیگر برای اردوغان خطرساز و دردسرآفرین میشد. دوم نشان داد که چگونه ممکن است از هول حلیم قدرت در دیگ بیفتد. کسی که بتواند به این شتاب موضع خود را عوض کند کجا میتواند مورد اطمینان باشد. کسی که زودتر از همه به این نکته واقف شد راشد الغنوشی رهبر اخوان تونس بود که به صراحت اردوغان را فردی نا مطمئن و خطرناک توصیف کرد.
روابط ترکیه با همسایگان و دوستان عربش شتابان رو به تیرگی نهاد. مصر که اردوغان بهعنوان پایگاه خلافتش در شمال آفریقا به آن مینگریست در ردیف مخالفان سرسخت او قرار گرفت. عربستان و سوریه هم به همین ترتیب از او فاصله گرفتند. ژست طرفداری او از فلسطینیها هم به تیرگی رابطهاش با رژیم صهیونیستی انجامید بدون آنکه فلسطینیها را به متحد او تبدیل کند. تنها با ایران بود که سر رشته را نگه داشت زیرا میدانست هزینه تنش با ایران بسیار بالاست. روابط ترکیه با آمریکا و روسیه هم مصداق ازاین شاخ به آن شاخ پریدن است که تنها وجه مشترک آن با سیاستهای دیگرش ناپایداری و بیثباتی است. یک روز به خیال برانگیختن حمایت آمریکا و ناتو هواپیمای جنگی روسیه را ساقط میکند و روز دیگر از آمریکا دور شده و ملتمسانه دست دوستی و یاری به سوی روسیه دراز میکند. یک روز درهای ترکیه را روی طرفداران داعش میگشاید و از آنها نفت میخرد و روز دیگر علم مبارزه با داعش را بلند میکند.
اما روابط ترکیه یا بهعبارت درستتر روابط اردوغان با ایران با اندکی تفاوت مصداق ملاحظات زودگذر و فرصت طلبیهای ناشیانه است. البته این امر بدون پیشینه هم نیست. در آستانهی جنگ جهانی اول امپراتوری عثمانی قصد داشت بهمنظور بهرهبرداری از فتوحات جنگ وارد این رویارویی شود ولی چون نمیدانست کدام طرف پیروز خواهد شد چندماه صبر کرد و با مشاهدهی پیروزیهای اولیه آلمانیها در کنار آنها وارد جنگ شد ولی محاسباتش غلط از آب درآمد. بیشترین جدال ایران و ترکیه بر سر سوریه است. اردوغان که پیوسته خود را دوست بشار اسد معرفی میکرد با شروع اعتراضها علیه دولت بشار و حدس و گمانها مبنی بر سقوط او در ماههای پیش رو، یکباره به دشمن سرسخت اسد تبدیل شد.
طبعا حمایت ایران از دولت قانونی و مشروع سوریه با سیاست ترکیه سازگار نبود و همین منشأ جدالی پنهان شد که ابتدا در روزنامههای طرفدار اردوغان مثل ینی چری بازتاب یافت و به جنگ لفظی رسانهای تندی بدل شد. روزنامههای ترکیه با تمثیلی از جنگهای گذشته ایران و عثمانی از ورود صفویها به دروازههای ترکیه و ضرورت مقابله با آن خبر میدادند و این درحالی بود که دستگاه دیپلماسی ایران همچنان با متانت و ثبات قدم از کنار این هوچی گریها میگذشت. اما اردوغان که خواب سلطان سلیمان را میدید چنان حریصانه به سوریه و عراق مینگریست که گویا یک گوسفند قربانی ذبح شده هستند و ایران نمیخواهد سهمی در ظرف ترکیه بگذارد.
ترکیه که همچنان در جبهههای دیگر مشغول استمرار خطاهای خود مانند سرنگونی جنگنده روسی و شروع جنگ علیه کردها و ورود به عراق بدون اجازهی دولت مشروع این کشور بود و از سوی دیگر ایران هم تن به بازیهای او نمیداد به سیاستی کژدار و مریز ادامه داد. البته درهمین مدت رفتوآمد با رقبای ایران را هم در دستور کار قرار داد. دشمنیهای او نسبت به ایران آشکار اما اعلان نشده بود. این رقبا نمونه شیران علم هستند که حملهشان از باد باشد دم به دم. تغییرات کاخ سفید و ریاست ترامپ عدهای از سیاستبازان منطقه را به خیال خام انداخت. سخنرانی ترامپ و اعلام اینکه عرصه را بر ایران تنگ خواهد کرد سعودیها و اردوغان را به این خیال واداشت که گویا بحران دیگری در راه است و باید خود را از طریق خوشخدمتی برای آمریکا آمادهی بهرهبرداری کنند. چنین بود که شیران علم در مونیخ به حرکت درآمده و علیه ایران رجزخوانی کردند.
بودند افراد خامی که در داخل ایران خواهان برخورد بودند و وزارت خارجه را به انفعال متهم میکردند درحالیکه صبر و متانت باید همچنان شاخصهی دیپلماسی ایران باشد. جالب اینکه همین اردوغان در فاصلهی یک هفته از کنفرانس مونیخ در نشست سران اکو در اسلام آباد به دیدن آقای روحانی رفت و به اظهار ارادت پرداخت. آنچه حاصل میشود این است که ما با جماعتی از رجال دولتهای بیبنیان روبهرو هستیم که با استشمام فضا و به اشاره دیگران موضع میگیرند.
اینگونه سیاستمداران یا بهعبارت درستتر سیاستبازان از خطرناکترین گونهها هستند و برخورد با آنها نهایت حزم و احتیاط را طلب میکند ولی آثار سوء رنگ به رنگ شدن و ازاین شاخ به آن شاخ پریدن آنها منطقه را بیثباتتر کرده و نا آرامیهای ناشی از آن حل بحران را سختتر میکند. اگر اردوغان بر مواضع اولیه خود باقی مانده بود امروز با کمک ایران میتوانست بر بسیاری از بحرانهای منطقه فائقآید. ولی نمیتوان از بوریاباف انتظار فرش ابریشمین داشت. اینجاست آن سابقه سه هزارساله که ایران را از مدعیان تمدن متفاوت میسازد.
در اینکه بین ایران و ترکیه رقابتی آشکار و پنهان وجود دارد شکی نیست ولی اینکه ترکیه بخواهد با تغییر فضا و یا ژستهای کاخ سفید تغییر موضع بدهد، نتیجه همین میشود که بر آشفتگی اوضاع خاورمیانه افزوده است بدون آنکه ترکیه کوچکترین نفعی ازاین وضعیت برده باشد. میتوان حدس زد که اردوغان در میانهی بحرانهایی که خود میآفریند و آشفتگیهای ناشی ازتغییر موضع ناگهانی او و دلخوش کردن به رژیمهای بیبنیان منطقه از یکسو و حذف رقبای خود در داخل به بهانههای واهی از سوی دیگر روزی به پایان خط برسد.
8953152