گوناگون 10:56 - 28 اسفند 1396
رجل سیاسی،رمز ماندگاری انقلاب و ... از جمله موضوعاتی بودند که در ستون سرمقاله برخی از روزنامه‌های دوشنبه-۲۸ اسفند-جای گرفتند.

سرمقاله‌های روزنامه‌های ۲۸ اسفند





روزنامه شرق،۲۸ اسفند

مطابق اصل 115 قانون اساسی، رئیس‌جمهور باید از میان رجال مذهبی و سیاسی که واجد شرایط زیر باشند، انتخاب شود: «ایرانی‌الاصل، تابع ایران، مدیر و مدبر، دارای حسن سابقه، امانت و تقوی، مؤمن و معتقد به مبانی جمهوری اسلامی ایران و مذهب رسمی کشور». پیش از اینکه به بخش‌های اول و دوم این اصل و اظهارنظر دکتر کدخدایی سخنگوی شورای نگهبان درباره شرایط کاندیداهای رئیس‌جمهوری بپردازم، لازم است خاطرنشان کنم شرایطی که به‌عنوان شرایط وزن‌دهنده در فراز دوم اصل آمده، شرایطی است که جز درباره شرط معتقدبودن به مذهب رسمی در مجلس نهایی قانون اساسی درباره آن بحثی نشد. شاید مصادیق آن به عرف یا «تعین» این افراد در جامعه واگذار شده باشد. مخالفان و موافقان قید این شرط، آقایان دکتر عضدی و میرمراد زهی و موافقان آن، شادروان آیت‌الله منتظری و آقای فاتحی بودند. بحث آنان هم حول این محور بود که ممکن است قید این امر در اصل 115 موجب شود جمعیتی پنج‌میلیونی از مردم کشور در آن زمان که شیعه نبودند، به انتخابات ریاست‌جمهوری اقبال نکنند. درنهایت پس از بحث و بررسی راجع به این اصل در مشروح مذاکرات مجلس، بررسی نهایی قانون اساسی ابتدا به این صورت تصویب شد: «رئیس‌جمهور باید ایرانی‌الاصل، تابع ایران، دارای مذهب رسمی کشور و مروج آن، مؤمن به مبانی جمهوری اسلامی ایران، مرد و دارای حسن سابقه، امانت و تقوی باشد».

با این حال رأی‌گیری اول درباره این اصل، از سوی دکتر بهشتی نایب‌رئیس مجلس مخدوش اعلام و مجددا در جلسه بعدی بررسی شد. به دلیل اعتراضات خانم منیره گرجی و دکتر عضدی کلمه «مرد» و انحصار آن در جنس ذکور به‌عنوان «رجال» تغییر یافت. اینکه چرا در فراز اول این اصل، قانون‌گذار از ترکیب «رجال مذهبی» به جای مرد استفاده کرده است، باید به گفته حقوق‌دانان قائل به تفصیل شویم و تا حدی که ممکن است، ریشه کار را پیدا کنیم.   برای تفسیر قانون یا احکام دینی همیشه به شأن نزول و شرایط تصویب قانون مراجعه می‌شود. در این راستا مراجعه به مشروح مذاکرات مجلس بررسی قانون اساسی در سال 1358 راهگشاست. در پیش‌نویس اصل بررسی‌شده که بر مبنای آن قانون اساسی تصویب شد، به صراحت قید شده بود که رئیس‌جمهور باید (از نظر جنسیت) «مرد» باشد؛ این امر مورد اعتراض خانم منیره گرجی، یگانه‌زن عضو خبرگان بررسی‌کننده قانون اساسی و مرحوم دکتر عضدی قرار گرفت. جمعی دیگر از نمایندگان مجلس نیز در ایراد به این تبعیض با این دو هم‌نظر شدند. به‌این‌ترتیب، شرط مردبودن در جلسه بعدی هم به تصویب نرسید. سرانجام برای رفع این ایراد، اعضای مجلس خبرگان راهی را پیش‌بینی کردند که هم مردان را دربر گیرد و هم زنان را و با حذف کلمه «مرد» شبهه اطلاق جنسیت مردبودن رئیس‌جمهور را از بین بردند. زیرا در ادبیات دینی مسلمانان هرجا کلمه «رجال» به‌طور عام به کار گرفته شود، مراد زنان و مردان است.

...شاید به همین جهت است که شورای نگهبان هنوز از ورود به قید «جنسیت» رئیس‌جمهور امتناع می‌کند. درحالی‌که کل قانون اساسی کشور، ازجمله فراز اول اصل 115، با ادبیات اسلامی_سیاسی تدوین شده و درآیات، احادیث و روایات، غالبا در جایی که مقصود به‌طور خاص «مردان» نباشد، از کلمه رجال که هر دو جنس را دربر می‌گیرد، استفاده کرده‌اند. چنانکه در آیه 23 سوره احزاب آمده است: «... مِنَ المُؤمِنینَ رِجالٌ صَدَقوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیهِ َمِنهُم مَن قَضی نَحبَهُ...» گفته می‌شود این آیه در یکی از غزوات پیامبر (ص) و در تجلیل از شهدا و شرکت‌کنندگان در آن جنگ نازل شده است. جنگی که زنان هم در آن حضور داشته‌ و یکی از زنان جان‌فشانی کرده و سپر پیامبر از گزند شده بود و نمی‌توان گفت خداوند فقط از مردان غازی تجلیل کرده است.

در مصاحبه دو روز قبل سخنگوی شورای نگهبان علاوه بر ابهام در مصادیق رجال سیاسی از نظر جنسیت، ابهامات جدیدی در تفسیر اصل و مصادیق آن به وجود آمد. به گفته وی: «در اجرای جزء 5 بند 10 سیاست‌های کلی انتخابات، ابلاغی از سوی مقام رهبری که تعریف و اعلام معیارها و شرایط لازم برای تشخیص رجل سیاسی، مذهبی و مدیر و مدبر بودن نامزد‌های ریاست‌جمهوری را برعهده شورای نگهبان قرار داده است؛ تعاریف، معیارها و شرایط رجل سیاسی برای نامزدهای ریاست‌جمهوری مشخص شده و تعریف رجل سیاسی در قالب دو ماده و 11 بند و چند تبصره عنوان شده است. وی در تعریف رجل سیاسی، مذهبی و مدیر و مدبر بودن نامزد‌های ریاست‌جمهوری می‌گوید: رجال مذهبی، رجالی هستند که آگاهی لازم به دین اسلام و مذهب تشیع داشته و به تدین و تقیدشان و انجام شعائر و مناسک دینی در زندگی دینی و اجتماعی از برجستگی ویژه‌ای برخوردار باشند، به‌گونه‌ای که در میان مردم به این خصوصیات شناخته و مشهور باشند».

وی افزود: رجال سیاسی، رجالی هستند که قدرت تحلیل و درک آنها از مسائل و پدیده‌های سیاسی به جهت آگاهی عمیقشان در مسائل سیاسی، اجتماعی اعم از داخلی و بین‌المللی و حضورشان در صحنه‌های سیاسی به نحوی باشند که همواره مصالح نظام اسلامی و معیارهای اصیل انقلابی در عملکرد آنها لحاظ شده باشد به‌گونه‌ای که در میان مردم به این خصوصیت شناخته و مشهور باشند» وی درباره معیار مدیربودن رجل سیاسی معتقد است: مدیر، شخصی است برخوردار از شایستگی‌های ذاتی و اکتسابی لازم از نظر دانش، مهارت، شخصیت و نگرش‌های فردی و تجربه که توانایی شناخت و استفاده بهینه از منابع انسانی و مادی در کشور را با رعایت حداکثر بهره‌وری و در راستای مأموریت، رسالت و اهداف کلان نظام و ارزش‌های حاکم بر جامعه دارا و سوابق او حاکی از موفقیت وی در صحنه‌های مدیریت کلان است. موارد فوق و دیگر خصوصیاتی که به‌عنوان نظر شورای نگهبان در دو ماده و 11 بند در مورد شرایط ریاست‌جمهوری و در تفسیر اصل 115 آمده است نه‌تنها رافع ابهامات موجود نیست بلکه خود بر ابهامات موجود می‌افزاید. با این تعاریف در عرصه انتخابات آینده ریاست‌جمهوری، راه ورود و کاندیداتوری افراد بسته‌تر می‌شود.

زیرا با این مشخصات که به‌عنوان نظر شورای نگهبان مطرح شده و انتقاداتی که از رؤسای جمهوری این 32 سال شده است چنین برمی‌آید که کمترکسی بتواند در داخل دایره ترسیم‌شده آقای کدخدایی قرار گیرد، بلکه کمترکسی هم یافت می‌شود که بتواند حتی مماس بر این دایره شود. وانگهی هدف اصلی قانون اساسی جلب مردم به مشارکت در زندگی اجتماعی است که انسان را بر سرنوشت خویش حاکم کند. با کوچک‌شدن دایره ورود افراد حق انتخاب مردم نیز محدود شده و امکان حاکمیت مردم بر سرنوشت خویش نیز محدودتر خواهد شد. از طرف دیگر با توجه به تفسیر شورای نگهبان از اصل 118 قانون اساسی که نظارت این شورا را استصوابی می‌داند؛ آیا مجتهدان عالی‌قدر عضو شورا و حقوق‌دانان فرزانه توان شناسایی و احراز تمام موارد گفته‌شده در کاندیداها را دارند؟ چون احراز همه موارد گفته‌شده محال است، آیا چنین شرایطی راه برخوردهای سلبی با کاندیداهای متعدد را نخواهد گشود؟ پاسخ آن در ماه‌های اول سال 1400 روشن می‌شود.

  • مقابله با مبتذل‌ها

سید علی میرفتاح در ستون سرمقاله روزنامه اعتماد نوشت:

روزنامه اعتماد،۲۸ اسفند

عید هزار حسن دارد که متاسفانه به عیوبی چند درآمیخته. پدران ما حقیقتا خردمند و هوشیار و دانا بوده‌اند که آغاز بهار را منطبق بر عید کرده‌اند. در چنین موسمی هوا عالی است، وقت خوش است، همه چیز حتی روان ما در متعادل‌ترین وضعیت ممکن قرار دارد. شاید کشاورزان بیش از دیگران متفطن ارزش و اهمیت بهار باشند، زیرا زندگی و کارشان وابستگی تام و تمام دارد به گردش فصل‌ها...

اما پیشه‌وران و سیاستمداران و نویسنده‌ها و دیوان‌سالاران نیز در نوروز خوشحال‌تر و برخوردارتر و شاداب‌ترند.حتی بی‌خانمان‌ها را در فروردین وقت، خوش‌تر است و دیگر نیازی نیست تا با سوز گداکش پاییز یا با گرمای طاقت‌فرسای تابستان دست و پنجه نرم کنند. اهل کرم نیز در عید دست و دلبازترند و بسیار دیده شده که سائلین را قبل از سوال پاسخ درخور دهند. منظور اینکه عید در طول سالیان تبدیل به خیر عام شده و عموم خلایق از آن بهره برده‌اند و می‌برند. فی‌المثل کارمندان دولت هم بابت عیدی و تعطیلی حال و روز بهتری دارند تا در مواقع دیگر.

خوشحالی‌های «ما» آمیخته با منفعت‌طلبی است. بنی‌آدم بی‌شائبه شاد یا غمناک نمی‌شوند. خوب که نگاه کنی در غم و شادی‌شان مضار یا منافعی نهفته است؛ لذا از آنجایی که عید «نافع للناس» است، آن را دوست داریم و انتظارش را می‌کشیم. اما کودکان که بیرون از حساب و کتاب‌های سود و زیان هستند، خالصانه‌تر و بی‌غل و غش‌تر ذوق و شوق بهار دارند. می‌خواهم بگویم خود بهار فی نفسه، خوبی و خوشی را به ضمیمه دارد و فراتر از تمناهای انسانی، بهار دوست‌داشتنی است؛ لذا کودکان که هنوز آلوده به منفعت‌طلبی نشده‌اند، فطری و جبلی از بهار ذوق می‌کنند. بی‌غل و غش‌تر از بچه‌ها، حیوانات و نباتاتند. نمی‌بینید طبیعت این روزها چه سرحال و سرزنده است. مرده‌ای بوده و حالا زنده شده است...گربه‌های شهری، بیچاره‌ها همنشین کثافات و پلیدی‌های آدمیزاد شده‌اند. قبلا این طور نبوده اما سبک زندگی ما این بخت برگشته‌ها را به خفت و خواری کشانده و تا حد زاغ و زغن- بلکه کرکس- پایین‌شان آورده‌، آشغال‌خورشان کرده. از صبح تا شب زبان‌بسته‌ها زباله می‌جورند و تتمه غذاهای چرب و چیلی ما را می‌خورند و رفته رفته عادت‌های شکار و مهارت‌های زندگی را از یاد می‌برند. مع‌ذلک در بهار اینها هم شادتر و کیفورترند. آخر شب‌ها سر و صدای عجیب و غریب‌شان را بشنوید، حساب کار دست‌تان می‌آید که چطور در این شب عیدی به صرافت زن و زندگی افتاده‌اند... محاسن بهار را اگر گفتم بیش از هزار است، حقیقتا بیش از هزار است. من باب مبالغه نگفتم هزار. بخواهیم بشماریم افزون از هزار است. چون در طول تاریخ هیچگاه نشده که بهار خلف وعده کند و نیاید، کمی تا قسمتی به امر عادی بدل شده ارزش و اهمیتش را از دست داده. کافی است یک بار نیاید، یا درآمدنش تاخیر کند تا معلوم بشود این محاسنی که از آنها دم می‌زنیم تا چه حد مهم و حیاتی و ضروری‌اند. ما «هوا» را هم چون به امر عادی بدل شده کمتر شکرش را به جا می‌آوریم. کافی است دو، سه دقیقه راه نفس کشیدن‌مان بند آید تا قدرش را بدانیم. به تعبیر سعدی بر هر نفسی دو نعمت موجود و بر هر نعمتی شکری واجب اما عادت حجاب می‌شود و به غفلت عمومی دامن می‌زند؛ لذا تا به مصیبتی دچار نیاییم قدر عافیت را نمی‌دانیم. باور کنید هیچ مصیبتی در جهان بالاتر از نیامدن بهار نیست.



قبل از انقلاب نویسنده خوش‌ذوقی به اسم پرنیان قصه‌ای کودکانه نوشته بود که در آن بهار درآمدنش تاخیر کرده بود و عالمی را به دردسر انداخته بود. دهقان‌زاده‌ای به اسم حسنک که اهل ایثار و جان‌فشانی بود شال و کلاه کرد، به بالای کوه رفت و اگرچه جانش را به جان‌آفرین تسلیم کرد اما بهار را هم آورد و جهان را نجات داد. در این تمثیل حقیقتی قابل تامل تعبیه شده. قدر بهار را کسی می‌داند که مصیبت زمستان را به عمق جان تجربه کرده باشد. ما اما زمستان را آنچنان که باید و شاید تجربه نمی‌کنیم، سبک زندگی شهری و امروزی ما طوری است که زمستان و تابستان را درک نمی‌کنیم و روزها و شب‌هایش را صرفا از روی تقویم پشت‌سر می‌گذاریم. نه سرما اذیت‌مان می‌کند و نه گرما... بحثش بماند برای بعد. فعلا همین قدر بگویم که چون از زمستان به ستوه نمی‌آییم، لاجرم بهار را درنمی‌یابیم. حتی گاهی از قدما تعجب می‌کنیم که چرا این‌قدر مبالغه‌آمیز به استقبال نوروز رفته‌اند و از آمدن بهار به وجد آمده‌اند. سعدی یک طوری درباره بهار حرف می‌زند که گویی قرار است بهترین اتفاق همه عمرش رقم بخورد. نه‌فقط سعدی که دیگر شعرا هم نسبت‌شان با بهار همین است. از عید تصویری دارند که ما قادر به درکش نیستیم. دلیل اصلی‌اش این است که در روزگار ما عید معانی اولیه‌اش را از دست داده و صرفا مترادف مفاهیم دم دستی و ملال‌آور شده است. همین تعطیلی کشدار، حتی وقتی با مسافرت و تفریح جمع می‌شود، باز ملالت‌بار است.



اضافه کنید به این تعطیلی، برنامه‌های تلویزیون را و همچنین دید و بازدیدهای متراکم را... یک سال همدیگر را نمی‌بینیم و به هر دلیلی از دید و بازدید هم طفره می‌رویم بعد در این سیزده، چهارده روز، طی یک برنامه فشرده، بیش از چندبار هم را می‌بینیم و با حرف‌های تکراری حوصله خود و دیگری را سر می‌بریم. آن معایبی که جلوتر عرض کردم به یک اعتبار همین‌ها هستند. تعطیلی به‌علاوه تلویزیون به‌علاوه دید و بازدیدهای متکلفانه، به‌علاوه تنبلی و پرخوری و بطالت و... . همین‌جا توضیح بدهم که دید و بازدیدهای نوروزی ربطی به «صله‌ رحم» ندارند. هر دیداری از قوم و خویش را نمی‌توان به حساب صله رحم گذاشت. صله رحم بسیار ارزشمند است و از آنجایی که نوعی عبادت محسوب می‌شود نباید با عادت و تظاهر همراه باشد. نیت صدق در پذیرش عبادت جزو شروط اصلی‌اند. در واقع ما روغن ریخته را نذر امامزاده می‌کنیم. یعنی این دید و بازدیدهای متکلفانه را به حساب صله رحم منظور می‌کنیم. در ایام عید بیشتر دید و بازدیدهای ما حالتی از تکلیف و ملاحظه دارند. صرفا به جهت ملاحظات فامیلی و برای رعایت تشریفات قوم و خویشی و غالبا به جهت رفع تکلیف است که بالاجبار یک جاهایی می‌رویم یا دیگرانی را میزبانی می‌کنیم. مکالمات متداول این نوع دید و بازدیدها را اگر روی کاغذ بیاورید می‌بینید که بسیار پیش‌پاافتاده و سطحی و بی‌ارزشند ملال را نیز به دنبال دارند.عید هزار حسن دارد که متاسفانه از این طرف یک عیب بزرگ و مهیب آمده و آن هزار حسن را تحت‌الشعاع قرار داده.



عیدی که فی‌نفسه آمیخته با خرق عادت و زیبایی و اعتدال و خوشی و خرمی است، در دوره ما به دیوار سفت و سخت ابتذال برخورد کرده و محاسنش از جلوی چشم کنار رفته‌اند. ابتذال مثل ویروسی است که همه‌چیز و همه‌کس را آلوده می‌کند و اگر مراقبت نکنیم سر تا پای‌مان را دربر می‌گیرد. در سال‌های اخیر پدیده‌ای به اسم تلویزیون، منظورم تلویزیون اینجا یا آنجا نیست؛ مفهوم تلویزیون را مراد می‌کنم. در این سال‌ها پدیده‌ای به اسم «تلویزیون» به گردن گرفته تا تمام اوقات فراغت مردم را پر کند. هزاران شبکه تلویزیونی، از صبح تا شب تولید برنامه می‌کنند و به طرق مختلف خود را به خانه‌های مردم می‌رسانند و همنشین آنها می‌شوند. تعطیلات دو‌هفته‌ای عید موقعیت مغتنمی است تا شبکه‌های تلویزیونی میدان‌داری کنند و چند میلیون تماشاچی فارغ‌البال را از دست یکدیگر بدزدند. درست عین مسافرکش‌هایی که مسافر از هم می‌قاپند، شبکه‌ها هم بیننده می‌قاپند. فعلا به تبلیغات تلویزیونی و زیاده‌خواهی‌های نظام سرمایه‌داری و تاثیرات مخرب بر لایف استایل طبقه متوسط کار ندارم و به آن نمی‌پردازم. چیزی که ما را گرفتار کرده تلویزیونی است که بیست‌وچهارساعته بمباران‌مان می‌کند و ابتذال را بر سرمان فرومی‌ریزد. ما بدجوری به تلویزیون عادت کرده‌ایم و می‌دانیم که ترک کردنش سخت است. خیلی‌ها فقط وقتی خوابند تلویزیون نمی‌بینند حتی موقع رانندگی هم جلوی فرمان، مانیتوری تعبیه می‌کنند که از سریال‌ها و برنامه‌ها عقب نیفتند. علاوه بر تلویزیون بلای دیگری نیز به اسم ماهواره بر سرمان نازل شده که ما را چند برابر قبلی به خود مشغول کرده.



بی‌دلیل یا بنا بر ملاحظات سیاسی نیست که ماهواره را بلای آسمانی می‌نامم. کافی است قدری به تاثیرپذیری بی‌قید و شرط‌ خلایق از شبکه‌های ماهواره‌ای توجه کنید تا بلا بودن آن دست‌تان بیاید. فیلسوفی که گفت تلویزیون تسخیر احمق می‌کند، حرف زشت و بی‌ادبانه نزد. توهین هم نمی‌خواست بکند. بلکه می‌خواست ماهیت تلویزیون را تبیین کند و بعید می‌دانم کسی تبیینی بهتر از آن ارائه کرده باشد. حالا این «تسخیرکننده حمقا» به مدد ماهواره اولا بیست‌وچهارساعته شده ثانیا ضربدر هزار، بلکه بیشتر شده است. همین که ملت این شبکه‌ها را بالا وپایین کنند روز و شب خود را از دست داده‌اند. قدیم، در زمان بچگی ما می‌گفتند دو تا فرشته بر شانه‌های چپ و راست‌مان نشسته‌اند و خوب و بدمان را فهرست می‌کنند. حالا این دو تا فرشته رفته‌اند و جای‌شان را به دو تا دیو دهن‌گشاد داده‌اند تا «وقت» مردم را ببلعند. یکی دیو تلویزیون و دیگری دیو موبایل. این دو تا دیو علاوه بر وقت‌خواری، ناامیدی و سرخوردگی را نیز به ذهن و ضمیرمان تلقین می‌کنند. از صبح تا شب زیر گوش سنگ هم بخوانند «بدبختی و راه به جایی نمی‌بری و دیگران جلو رفتند و تو عقب ماندی»، باورش می‌شود که بدبخت است و عقب‌افتاده و راه به جایی نمی‌برد. پیغمبر خدا یکی از دعاهایش این بود که «اللهم ارنی الاشیاء کما هی». یعنی خدایا اشیاء را همان‌طوری که هستند نشانم ده. ما نیز به خاطر همین عینک‌های تیره‌وتاری که جلوی چشم‌مان نصب کرده‌ایم در واقع جلوی چشم‌مان نصب کرده‌اند، باید روزی صد دفعه از خدا بخواهیم تا امور عالم را مطابق با واقع نشان‌مان دهد. ماهواره و موبایل دست به دست هم داده‌اند تا ما واقعیت را - کما هی - نبینیم بلکه تصویری معوج و مغلوط را ببینیم و از فرط دیدن باور کنیم. ضرر این تصویر معوج و مغلوط این است که حال‌مان را خراب می‌کند و به ورطه افسردگی‌مان می‌اندازد. من عجالتا کاری به راست و دروغ ندارم. چه داخلی و چه خارجی، چه این طرفی و چه آن طرفی هر کس مردم را به اصلاح و نیکی و خیرخواهی سوق دهد دمش گرم، بر چشم ما جا دارد و عزیز است وهر کس که مردم را به افسردگی و سرخوردگی و تلخکامی بکشاند باید با آن مقابله کرد و دست تصرفش را برید و صدایش را بست. بهار و تعطیلی و پرخوری و بطالت، به اندازه کافی افسردگی و غم به دنباله دارند علی‌الخصوص که پیرایه ماهواره و موبایل را هم به آن ببندند. همیشه خدا، عیدها یک قوس صعود دارند یک قوس نزول. اول هر عیدی خوشی و سرحالی و بگو بخند است، اما از یک جایی به سرازیری غم و اندوه می‌افتد و افسرده‌مان می‌کند. ندیده‌اید غروب سیزده‌بدر چه حالی دارند بچه‌مدرسه‌ای‌ها؟ بزرگ‌ترها هم وضع بهتری ندارند.



دلیل اصلی‌اش این است که بطالت حال آدمی را خراب می‌کند و خوشی‌ها را به کامش عین زهر تلخ می‌کند؛ خوب می‌خوریم، خوب می‌پوشیم، خوب لذت می‌بریم، اما از جایی که نمی‌دانیم کجاست تلخی و سیاهی و غم بر سرمان آوار می‌شود و حال‌مان را بد می‌کند. اتفاق بدی که این سال‌ها افتاده این است که تلویزیون و موبایل به این بطالت کشدار چسبیده‌اند و افسردگی بهاری را صد برابر کرده‌اند... چاره چیست؟من نیز حال و روزی بهتر از شما ندارم، اما فکر می‌کنم برای اینکه آخر تعطیلات سرحال‌تر و قبراق‌تر و شادتر باشیم لازم است چند کار بکنیم، بلکه چند کار نکنیم. اولا تا آنجا که مقدور است اعتیاد تماشای تلویزیون و ور رفتن به موبایل را از سر بیندازیم. یک دفعه قطع نکنیم که نمی‌شود. به قول صائب ذره‌ذره از رفیقان دغل باید برید. صائب رفیق ناباب را تشبیه به افیون می‌کند و می‌گوید قطع یک دفعه‌اش خطرناک است. بهترین راه کم کردن تدریجی و بلندمدت است. روزی یک ساعت، نیم ساعت از موبایل و تلویزیون کم کنیم و به فکر و کتاب و سینما (منظورم فیلم‌های درست و حسابی است) بپردازیم. تا دل‌تان بخواهد کتاب خوب و فیلم خوب در دسترس‌مان قرار دارد. رمان دست بگیریم، اگر شد آخر شب‌ها فیلم خوب ببینیم و تا آنجا که می‌شود تاثیرات سوء ابتذال را کاهش دهیم. در عید، خیلی‌ها را می‌شناسم که چون تخمه و آجیل می‌خورند از ترس «تخمه» نشدن، آخر شب عرق نعنا یا چای نبات می‌خورند تا دستگاه گوارش‌شان را پاکسازی کنند. گوارش روان هم احتیاج به پاکسازی دارد. آخر شب باید با مراقبه و درنگ و مطالعه هله هوله‌هایی را که در ذهن‌مان روی هم تلنبار می‌کنیم بشوییم و از خود دفع کنیم.



ببخشید که روده درازی کردم. گفتم این آخر سالی باعث خیر شوم و خودم و شما را ترغیب‌ کنم به مقابله با ابتذال. ابتذال شاخ و دم ندارد. گاهی فرهیختگان هم به اسم عید و نوروز دم به دم ابتذال می‌دهند و کارهایی می‌کنند، حرف‌هایی می‌زنند و جاهایی می‌روند که یک سور به عوام می‌زنند. «الا ما رحم ربی». از شر ابتذال باید به خدا پناه برد. چاره‌اش هم خواندن است، نه خواندن پست‌های اینترنتی، بلکه خواندن کتاب؛ کتاب خوب. با دوستان‌مان دور هم جمع شویم و در طول این تعطیلات یک بار سعدی را یا شاهنامه را یا بعضی داستان‌های نظامی را - یا هر چه که میل‌ جمع می‌کشد، کتاب خوب زیاد است - دوره کنیم. حال‌مان خوب می‌شود، نشد از دست من عارض شوید تا غرامت بدهم‌، اما اگر خوب شد، بگویید خدا پدر ومادرش را بیامرزد که باعث خیر شد. می‌گویند خوشی آن چیزی است که دنیا به ما می‌دهد. در مقابل ما باید با خوبی (یعنی کار خیر) جواب خوشی را بازدهیم که اگر ندهیم بدهکار دنیا و طبیعت خواهیم بود.

  • ما گرفتیم آنچه را ‌انداختی

روزنامه کیهان در ستون سرمقاله‌اش نوشت:

روزنامه کیهان،۲۸ اسفند

۱-«آن روز، وقتی پیش‌بینی رسول خدا(ص) به گوش شماری از مشرکان رسید، ابرو به ناباوری بالا کشیدند و شاید هم به استهزاء خندیدند! خبر آمده بود که سپاه عظیمی برای مقابله با اسلام نوپای آن روزها، عازم مدینه است. دشمنان رنگارنگ همه اختلاف‌نظرها و تفاوت سلیقه‌ها را وانهاده و بر مقابله با اسلام و مسلمانان که مدینه پایگاهشان بود، به وحدت! رسیده بودند. خبر که به مدینه رسیده بود، جماعت ‌اندک وکم‌شمار مسلمانان از مهاجر و انصار به فرمان رسول خدا(ص) برای مقابله آماده شده بودند. به پیشنهاد سلمان فارسی که نزد پیامبر خدا(ص) قبول افتاده بود، تصمیم به حفر خندق در اطراف مدینه گرفتند. آن روز یکی از روزهای حفر خندق بود. با ضربه شدید کلنگ بر سنگی خارا و سخت، جرقه‌ای جهید. لبخندی به ملاحت و رضایت بر لب‌های مبارک رسول خدا(ص) نشست و فرمود؛ در پرتو این جرقه‌ها، فتح روم و ایران را دیدم. همین سخن بود که وقتی به گوش مشرکان رسید، تعجب همراه با ناباوری و استهزاء آنان را در پی داشت. چند سال بعد اما، وقتی پیام خداجویانه و عدالت‌خواهانه اسلام به گوش مردم آن روزهای روم و ایران رسید، آن پیام را در ضمیر و فطرت خویش آشنا یافتند و با ورود سپاهیان اسلام به سرزمین‌هایشان به یاری آنان شتافتند.»

۲- در سال‌های غربت و مظلومیت انقلاب اسلامی و در حالی که بار دیگر جنگ احزاب به تکرار نشسته و تمامی دشمنان بیرونی و دنباله‌های داخلی آنان علیه ایران اسلامی متحد شده بودند و دو ابرقدرت شرق و غرب، اختلاف‌ها را کنار نهاده و برای خاموش کردن شعله‌های ستم‌سوز انقلاب با یکدیگر به ائتلاف رسیده بودند و در آن روزها که چشم دنیانگر این و آن در آینه صاف، آینده‌ای برای نظام اسلامی و نوپای ایران نمی‌دید، امام راحل(ره) در «خشت خام»، ذلت این روزهای حاکمان دیکتاتور منطقه را می‌دید، صدای شکستن استخوان قدرت‌های استکباری را می‌شنید و با صلابت می‌فرمود که «من با اطمینان می‌گویم؛ اسلام ابرقدرت‌ها را به خاک مذلت می‌نشاند. اسلام موانع بزرگ داخل و خارج محدوده خود را یکی پس از دیگری برطرف و سنگرهای کلیدی جهان را فتح خواهد کرد.»

۳- این سخن نه خلاف است و نه گزاف که طی ۴ دهه گذشته، تمامی عقبه‌های سخت و نفس‌گیر را با پیروزی، پشت سر گذاشته‌ایم و نقطه‌ای که امروز بر آن ایستاده‌ایم اگرچه با نقطه مطلوب فاصله دارد ولی از نقطه شروع تا کنون گام‌های بلندی برداشته‌ایم که فقط به معجزه شبیه نبوده بلکه خود، معجزه بوده است. این نکته، نه پیچیده است که فهم آن به اذهان ژرف‌اندیش نیاز داشته باشد و نه پنهان است که بدون دسترسی به اسناد محرمانه و طبقه‌بندی شده، درک آن نا‌ممکن باشد.بلکه نیم‌نگاهی هرچند گذرا به راهی که از آغاز پیموده‌ایم کمترین تردیدی باقی نمی‌گذارد که خوش به نشان آمده‌ایم. البته انکار نمی‌توان کرد که روزهای سختی نیز داشته‌ایم ولی کدام یک از آن روزهای سخت و پر آسیب را می‌توان آدرس داد که دستاوردی بزرگ به دنبال نداشته و مصداق « ان مع العسر یسرا » نبوده است؟! چرا؟

۴- رمز ماندگاری انقلاب را باید در بیانات حکیمانه رهبر معظم انقلاب در آستانه سال نو و در دیدار اعضای مجلس خبرگان رهبری با ایشان جست‌و‌جو کرد، آنجا که می‌فرمایند؛

«مسئله‌ خیلی مهمّی است اینکه انسان احساس کند که خدا با او است، خدا در کنار او است، خدا پشت سر او است، خدا مراقب او است؛ این خیلی چیز مهمّی است! چون خدا مرکز قدرت و مرکز عزّت است. وقتی خدا با یک جبهه‌ای باشد، این جبهه قطعاً و بلاشک پیروز است. حالا مثلاً ملاحظه کنید در سخت‌ترین جاها خدای متعال این معیّت را به رخ اولیای خودش کشانده؛ فرض بفرمائید آنجایی که حضرت موسی می‌گوید: وَلَهُم عَلَیَّ ذَنبٌ فَاَخافُ اَن یَقتُلون، در اوّل قضیّه خداوند می‌فرماید: قالَ کَلّا فَاذهَبا بِئایتِناِ اِنّا مَعَکُم مُستَمِعون؛ من با شما هستم، از چه‌کسی می‌ترسید؟ این در سوره‌ شعرا بود؛ یا در آیه‌ دیگر که موسی و هارون می‌گویند: اِنَّنا نَخافُ اَن یَفرُطَ عَلَیناِ اَو اَن یَطغی، فرعون این کار را بکند، خداوند می‌فرماید: قالَ لا تَخافا اِنَّنی مَعَکُماِّ اَسمَعُ وَاَری؛ ببینید چقدر این خوب است! من با شما هستم، می‌بینم، می‌شنوم، حواسم جمع است، مواظب‌تان هستم.»

۵- از نخستین روزهای بعد از پیروزی انقلاب تا‌کنون حتی یک روز - تاکید می‌شود که حتی یک روز- را نمی‌توان آدرس داد که با دشمن به مفهوم تمامی قدرت‌های ریز و درشت جهان درگیر نبوده‌ایم و با توطئه‌های پی در پی و بی‌وقفه دست و پنجه نرم نکرده باشیم. توطئه‌هایی که برخی از کوچکترین آنها می‌توانست بسیاری از حکومت‌های قدرتمند را نابود کرده و از صفحه روزگار محو کند.

پیروزی با دست خالی بر رژیم آمریکایی شاه که از حمایت بی‌چون و چرای همه قدرت‌های آن روز جهان برخوردار بود. هنوز بسم‌الله نگفته با غائله‌های منطقه‌ای به بهانه‌های واهی درگیر بودیم. سر بر‌آوردن ده‌ها گروه تروریستی تحت حمایت آشکار بیگانگان. تسخیر لانه جاسوسی که از توطئه‌های بزرگ علیه انقلاب نوپا حکایت می‌کرد. ماجرای طبس که قدرت‌نمایی بی‌پرده خداوند تبارک و تعالی بود. جنگ تحمیلی که در آن همه قدرت‌های بزرگ جهانی و دنباله‌های منطقه‌ای آنها علیه ایران اسلامی به میدان آمده بودند، در آن هنگام، ما حتی از محل زاغه‌های مهمات خود هم خبر نداشتیم، تحریم‌های اقتصادی، ترورهای پی‌در‌پی، در فاصله کمتر از دو ماه، رئیس‌جمهور، نخست‌وزیر، رئیس‌دیوان‌عالی، چند وزیر کابینه، ده‌ها تن از نمایندگان مجلس و مسئولین بلند‌پایه ترور شدند، جنگ نفتکش‌ها، بمباران و موشک‌باران شهرها، جنگ خلیج‌فارس و حمله به سکوهای نفتی، حمله موشکی به هواپیمای ایرباس هما که به تائید دشمن در کریدور تجاری پرواز می‌کرد و... چالش هسته‌ای که بهانه‌ای برای خصومت بوده و هست.

.... و اما از تمامی این عقبه‌های سخت و گردنه‌های نفس‌گیر با پیروزی عبور کرده‌ایم که تازه‌ترین نمونه آن غلبه بر تروریست‌های تکفیری و داعش است که هیلاری کلینتون در کتاب خاطرات خود HARD CHOICE- انتخاب سخت- به ساخت و پرداخت آن علیه ایران اسلامی اعتراف می‌کند.

۶- بخش دیگری از کلام اخیر حضرت آقا در جمع خبرگان است که؛

«بحمدالله امروز نسل خوبی هستند. اینکه من عرض می‌کنم، شعار نیست، با اطّلاع عرض می‌کنم. یک نسل جدیدی، یک رویش جدیدی در کشور به وجود آمده؛ مخصوص یک جای خاص هم نیست، مخصوص یک بخش خاصّ فکری و عملی هم نیست؛ در بخش‌های فرهنگی، در بخش‌های تبلیغی، در بخش‌های هنری، در بخش‌های علمی، در بخش‌های فلسفی، یک مجموعه‌ عظیمی از جوان‌ها به وجود آمده‌اند که اینها به ‌معنای واقعی کلمه مؤمن بالله و مؤمن به این راهند؛ ... این نسل، نسل خوبی است، نسل امیدبخشی است.»

و نتیجه می‌گیرند که «هرچه می‌گذرد، اعتقاد بنده بیشتر می‌شود به اینکه ان‌شاءالله فردای این کشور از امروز این کشور به‌مراتب بهتر خواهد بود و انقلاب پیشتر خواهد رفت. البتّه مشکلات داریم؛ ... لکن به ‌نظر ما همه‌ اینها قابل حل و قابل رفع است.»

۷- گفتنی است امروز هم با وادادگانی در کشور روبرو هستیم که ترس خود از دشمن و یا مرضی را که در دل‌های خویش دارند به حساب مردم فاکتور می‌کنند! دقیقا مانند همان قماش که در جنگ خندق اصرار داشتند ترس و ناباوری خود را در قلب مؤمنان بکارند. همین دیروز یکی از مدعیان اصلاحات و اعتدال با مشاهده تحریم‌های جدید اروپا نوشت «تحریم‌های جدید تقصیر خودمان است» و توصیه کرد که «باید برنامه موشکی را کنار بگذاریم»!! یعنی سخن همان منافقان و نا‌راستان جنگ خندق!... آن روزها هم- در جنگ احزاب- آنان که ایمان عاریه‌ای داشتند یا در زمره منافقین بودند، وقتی وعده آن روز رسول خدا(ص) درباره فتح قدرت‌های بزرگ را شنیدند، به هم نگاه کردند و زمزمه کردند که عجب سخنان عجیبی و چه حرف‌هایی ؟! او از مدینه، ایران و روم و شام و یمن را می‌بیند و خبر فتح می‌دهد حال آنکه اکنون در چنگال مشتی عرب گرفتار شده است؟! آیه‌ای نازل شد و اولین فاصله را میان راستان و ناراستان گذاشت.

«و اذ یقول المنافقون و الذین فی قلوبهم مرض ما وعدنا الله و رسوله الا غروراً. و آن هنگام که منافقان و بیماردلان می‌گفتند خدا و فرستاده او وعده‌ای جز دروغ و فریب به ما ندادند.» و اما از سوی دیگر وقتی فشار دشمن شدت گرفت، گویا قیامت بر پا شد. هر کس در زمینه و سینه خود هر چه داشت، بیرون ریخت. و خدای متعال در وصف مؤمنان فرمود: «هنگامی که مؤمنان لشکر احزاب را دیدند گفتند این همان وعده خدا و فرستاده اوست. و خدا و فرستاده او راست گفتند و این ماجرا جز بر ایمان و تسلیم آنها

نیفزود.» و...

 ۸- و بالاخره، این سروده از پروین اعتصامی وصف‌الحال است که؛

مادر موسی چو موسی را به نیل

در فکند، از گفته رب جلیل

خود ز ساحل کرد با حسرت نگاه

گفت کای فرزند خرد بی‌گناه

گر فراموشت کند لطف خدای

چون رهی زین کشتی بی‌ناخدای

وحی آمد کاین چه فکر باطل است

رهرو ما اینک ‌اندر ساحل است

پرده شک را برانداز از میان

تا ببینی سود کردی یا زیان

ما گرفتیم آنچه را ‌انداختی

دست حق را دیدی و نشناختی

 

 


9720147
 
پربازدید ها
پر بحث ترین ها
صفحه اصلی | درباره‌ما | تماس‌با‌ما | تبلیغات | حفظ حریم شخصی

تمامی اخبار بطور خودکار از منابع مختلف جمع‌آوری می‌شود و این سایت مسئولیتی در قبال محتوای اخبار ندارد

کلیه خدمات ارائه شده در این سایت دارای مجوز های لازم از مراجع مربوطه و تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد.

کلیه حقوق محفوظ است