گوناگون 17:04 - 01 شهریور 1396
همشهری دو - ساره گودرزی :همیشه شنیدن و خواندن روایت زندگی افرادی که با وجود مشکلات بی‌شمار، تلاش می‌کنند سنگریزه‌های زندگی را از پیش رویشان بردارند و برای هدفی بزرگ‌تر به راه خود ادامه دهند، لذتبخش است؛

 آنهایی که محدودیت‌های زیادی سر راهشان قرار دارد اما با توکل به خدا و تکیه بر توان و قدرت خود، مسیر پرفراز و نشیب زندگی را طی می‌کنند تا به قله موفقیت برسند؛ یکی مثل زوج نخبه داستان ما، دکتر فاطمه حسینی‌علایی و دکتر‌جواد فتحی‌اکبرآبادی. این دو با وجود اینکه روشندل هستند اما پله‌های زندگی را بالا رفتند و پس از ازدواج دوش‌به‌دوش هم، غیرممکن‌های زیادی را ممکن ساختند و علامت ضربدر قرمز روی نه‌ها و نبایدهای زندگی‌شان کشیدند. زوجی نمونه که 15سالی می‌شود پشتکار و تلاش‌شان در زندگی زبانزد خیلی از اطرافیانشان است؛ زوجی که هر دو نابینا، حافظ قرآن و استاد دانشگاه هستند.

  • اراده‌ای که بارور شد

عصر یکی از روزهای گرم تابستان به خانه‌ای در جنوب تهران می‌روم که پیش از این درباره خانواده‌ای که در آن ساکن هستند زیاد شنیده‌ام. داستان زندگی فاطمه و جواد، رنگ و روی دیگری دارد؛ یک جورهایی از جنس داستان‌هایی است که گاهی باورکردنش سخت است؛ سخت اما واقعی. تا پیش از این روایت‌های زیادی درباره ایمان و توکل به خدا شنیده‌ایم اما این قصه تحقق همان اراده‌ای است که با امید به آینده بارور شده است. زن و شوهری که در اوج جوانی بی‌توجه به برخی نبایدها و مخالفت‌ها، دل به دل هم دادند و دست در دست هم قدم به جاده زندگی گذاشتند. افراد زیادی با دچار شدن به بیماری یا معلولیت تصور می‌کنند دنیا برای آنها به پایان رسیده است اما موفقیت این زوج نابینا که هردو حافظ قرآن هستند و در دانشگاه تدریس می‌کنند، مصداق همان خط بطلان کشیدن بر همه تصورات نادرستی است که در جامعه وجود دارد. جواد در این زمینه می‌گوید: «در قرآن کریم آمده است که انسان در سختی آفریده شده است و ‌ای انسانی که در سختی هستی، اگر می‌خواهی به ملاقات خدای خود برسی باید سختی‌ها و مرارت‌ها را تحمل کنی تا به هدف خلقت که همان ملاقات خداوند است، برسی. من فکر می‌کنم اگر انسان در معرض سختی قرار نگیرد، شاید هیچ وقت پیشرفت نکند چون سختی‌ها هستند که انسان را به تلاش وادار می‌کنند. اگر همه امکانات در اختیار انسان باشد، شاید افراد هیچ‌وقت نتوانند در زندگی خود تحولی ایجاد کنند. اگر به تاریخ بشر و ملت‌های مختلف توجه کنیم، می‌بینیم که علت پیشرفت خیلی از جوامع، قرار گرفتن آنها در سختی‌ها و تنگناها بوده است. من به‌عنوان یک نابینا همواره در زندگی‌ام تلاش کرده‌ام کارهایی انجام دهم که شاید برای خیلی‌ها انجام آنها آسان نبوده است. پسرخاله‌ام یک روز به من گفت که اگر تو هم مثل ما بینا بودی شاید تا این میزان پیشرفت نمی‌کردی و به‌نظر من حرف بی‌ربطی نیست. من برای اینکه خودم را در جامعه بالا بکشم، به‌دنبال تحصیل رفتم تا بتوانم حقی را که جامعه در حالت عادی به من نمی‌داد از طریق تحصیلات به‌دست بیاورم. به‌نظر من تلاش و سختی جزو لاینفک هر انسان برای پیشرفت است».

فاطمه هم در این زمینه می‌گوید:‌ «شاید باور این موضوع برای خیلی‌ها سخت باشد، اما مشکلات نابینایی برای من حل شده است و دیگر حتی به‌ساده‌ترین یا سخت‌ترین مشکلات آن فکر هم نمی‌کنم. من برای اینکه سدهای پیش رو را بردارم با کمک پدر و مادر و خانواده‌ام تلاش زیادی کرده‌ام؛ از حضور مادرم برای رفت‌وآمد به کلاس‌های درس بگیرید تا کارهای دیگر و الان از جایی که ایستاده‌ام کاملا راضی هستم».

  • قصه دلدادگی

شنیدن روایت آشنایی این زوج هم خالی از لطف نیست، جواد درباره می‌گوید: «در دوره کارشناسی‌ارشد، من ترم دوم بودم که خانم دکتر به دانشگاه ما آمد. ما در بعضی از دروس پیش‌نیاز با هم سر یک کلاس حضور داشتیم و بعد از مدتی من متوجه شدم که یک خانم نابینا در کلاس‌های ما حضور دارد. به مرور متوجه شدم او حافظ قرآن است و این موضوع برایم اهمیت زیادی داشت چون همیشه یکی از ملاک‌های من برای ازدواج، ارتباط داشتن با قرآن و حافظ بودن قرآن کریم بود. بعد از مدتی که با فضایل اخلاقی خانم دکتر آشنا شدم، علاقه‌ و تصمیمم برای ازدواج با او بیشتر شد. از طریق دوستان مشترکی که در کلاس داشتیم، زمینه‌چینی و صحبت‌های اولیه انجام شد و بعد از جلب رضایتش به خواستگاری رفتیم».

البته برخورد خانواده و نگاه اطرافیان در ابتدا کمی برای این زوج ناخوشایند بود. نگاه نادرستی که به ازدواج 2 فرد نابینا در جامعه وجود دارد، دلخوری‌های زیادی برای هر دوی آنها به همراه داشت. فاطمه درباره آن روزها می‌گوید: «خوشبختانه مادرم برخورد خوبی با ازدواج من داشت و بقیه خانواده نیز آن را پذیرفته بودند، اما مسئله جدی این است که وضعیت پذیرش معلول در جامعه خوب نیست و پذیرش زندگی 2 معلول در کنار هم قطعا خوب نیست. به‌طور طبیعی، محدودیت‌هایی در زندگی 2 فرد نابینا وجود دارد؛ محدودیت‌هایی که شاید در زندگی یک فرد نابینا با فرد بینا خیلی کمتر وجود داشته باشد، اما درک متقابلی که افراد نابینا از هم دارند به موفقیت و استمرار این زندگی خیلی کمک می‌کند؛ موضوعی که خیلی‌ها از آن غافل هستند، چون هر دوی ما سختی‌ها و مشکلات زندگی نابینایان را می‌شناسیم و به کمک هم می‌توانیم خیلی از آنها را مرتفع کنیم. متأسفانه باید قبول کرد که مشکلات زندگی 2 فرد نابینا با همدیگر خیلی زیاد است، به‌عنوان مثال ما در برخی از کارهای تحصیلی و... نیاز به منشی داشتیم و داریم، یا وقتی می‌خواهیم عرض خیابان را طی کنیم نیاز به یک فرد بینا داریم اما من بارها شاهد این موضوع بوده‌ام که افرادی که نابینا بودند و با فرد بینا ازدواج کرده‌اند در بسیاری از موارد به‌دلیل عدم‌وجود درک متقابل، با مشکلات و چالش‌های جدی روبه‌رو شده‌اند». جواد رشته سخن را به‌دست می‌گیرد و صحبت‌های همسرش را اینگونه تکمیل می‌کند:‌ «بسیاری از نابینایان به‌دلیل شرایط تحصیلی به‌دنبال فرد بینا هستند و خانم‌های زیادی حاضرند که با فرد نابینا ازدواج کنند، به همین دلیل تمایل به زندگی با یک خانم نابینا در میان مردان نابینا خیلی کمتر است. این موضوع برای من بارها پیش آمده بود و خانم‌های بینایی بودند که به من پیشنهاد ازدواج می‌دادند. من در انتخاب محدود نبودم ولی خودم فاطمه خانم را انتخاب کردم و ایشان هم اگرچه خواستگار بینا داشت اما من را انتخاب کرد».

  • زندگی با آموزه‌های قرآنی

«ما زندگی خود را بر محور قرآن و اهل‌بیت(ع) آغاز کردیم و در این میان مثل همه زوج‌های دیگر مشکلات، مسائل و بحث‌های مختلفی در زندگی داشتیم و داریم، حتی در برخی موارد خواسته‌ها و علایق مشترکی بین ما وجود نداشت اما همواره اعتقاد داشتیم این پیوند از طریق قرآن اتفاق افتاده است و این زندگی با عنایت بندگان خوب خدا شکل گرفته و همین موضوع عامل دوام این زندگی بوده است. در این میان بارها و بارها در بسیاری از موارد مشکلات خود را با تکیه بر آیات قرآنی حل و فصل کرده‌ایم». جواد با گفتن این سخنان به حفظ قرآن پس از ازدواج هم اشاره می‌کند و می‌گوید: «بعد از ازدواج تصمیم گرفتم بقیه حفظ قرآن را دنبال کنم، همان زمان خانم دکتر در فرهنگسرای بهمن کلاس حفظ قرآن داشت. من به‌عنوان شاگرد در این کلاس‌ها شرکت کردم و توانستم با کمک او 20جزء دیگر قرآن را حفظ کنم و بعدها به‌عنوان کمک مربی و مربی در همان فرهنگسرا مشغول به کار شوم».

فاطمه هم در این زمینه برایمان می‌گوید:‌ «همیشه سعی کرده‌ام در زندگی عالم بی‌عمل نباشم. در آیاتی از قرآن کریم می‌خوانیم که چه بسا چیزهایی که شما از آن اکراه دارید، برای شما بهتر است و شاید از خیلی چیزها بدتان می‌آید و فکر می‌کنید برای شما شر است، درحالی‌که برای شما بهترین است. من چگونگی برخورد با مشکلات و سختی‌های زندگی را آموخته‌ام و بارها که از موضوعات مختلف ناراحت و دلگیر شده‌ام فقط با اتکا به این آیات آسمانی از پس مشکلاتم برآمده‌ام. حتی اگر روزی به جامعه رفتم و آنها برخورد خوبی با من نداشتند ایرادی ندارد، طبق قرآن این برای ما خیر است».

صحبت‌ها که به روز ازدواج می‌رسد، جواد با گلایه از سختگیری خانواده‌ها می‌گوید: «خانواده‌ها باید فرصت ازدواج را برای جوانان فراهم کنند. بسیاری از مشکلات امروز عدم‌ازدواج جوان‌ها به‌علت سختگیری خانواده‌هاست. شاید مارک یخچال و گاز یا حتی متراژ خانه برای جوان‌ترها مهم نباشد اما تأکید بی‌جا و بی‌دلیل خانواده‌ها بر این موضوع همیشه زمینه‌ساز مشکلات بزرگ‌تر می‌شود. من و فاطمه‌خانم زندگی خود را با حداقل‌ها شروع کردیم و هیچ‌چیزی هم نشد. اگر 2جوان با امکانات کم در کنار یکدیگر قرار بگیرند و زندگی خود را آرام آرام بسازند، هیچ اتفاقی نمی‌افتد و حتی بیشتر قدر زندگی خود را می‌دانند چون با تلاش خود این زندگی را شروع کرده‌اند و آن را مفت به‌دست نیاورده‌اند. به‌نظرم ایمان و دینداری باید یکی از اولویت‌های اصلی هر خانواده‌ای برای انتخاب همسر فرزندانش باشد. جوان‌ترها اگر زندگی خود را با خدا پیوند بزنند در اوج کشمکش‌ها خوب می‌دانند که کسی وجود دارد که این زندگی را حفظ می‌کند و اگر دست غیرخدا را در زندگی مؤثر بدانیم این زندگی دوامی ندارد».

حساب بانکی، ماشین، خانه سه‌اتاق خوابه و حقوق چند ده‌میلیونی هیچ وقت ملاک فاطمه برای ازدواج نبوده است. او معیار بزرگ‌تری را در انتخاب همسر داشته؛ معیاری که معتقد است اگر آن را بگوید شاید خیلی از جوان‌ها حرف او را جدی نگیرند. او می‌گوید: «آقا جواد روز اول با من تماس گرفت و گفت که پول و کار ندارم و خانواده‌ام هم نمی‌توانند از من حمایت زیادی کنند، من همانجا آیه‌ای از سوره نور را برایش خواندم با این مضمون که اگر (پسر و دختر در حال ازدواج)فقیر باشند خدا به فضل خود آنها را غنی می‌کند. آنجا به او گفتم اگر خدا وعده داده است خودش هم اجابت می‌کند و لطفا دیگر حرفی از مسائل مالی نزنید، چون برای من هیچ اهمیتی ندارد».

  • یک زندگی معمولی

شاید برای خیلی از ما این سؤال مطرح باشد که زندگی 2فرد نابینا چگونه است و آنها چگونه فعالیت‌های روزانه خود را انجام می‌دهند. جواد می‌خندد و توضیح می‌دهد: «خیلی از همسایه‌ها و اطرافیان ما سؤال می‌کنند که شما وقتی هر دونابینا هستید، چگونه غذا درست می‌کنید یا چگونه کارهای خانه را انجام می‌دهید. اوایل ازدواج از این سؤال تعجب می‌کردیم چون انجام هر یک از این کارها برای ما عادی بود. وقتی برای آنها توضیح می‌دهیم که با کمک همدیگر این کارها را انجام می‌دهیم خیلی‌ها باورشان نمی‌شود اما من همیشه همه خریدهای خانه را خودم انجام می‌دهم و اغلب هم از محله خودمان خرید می‌کنم و مغازه‌دارها من را می‌شناسند. همسایه‌ها و دوستان هم نسبت به ما لطف داشتند و دارند. اگر یکی از آنها ما را در خیابان ببیند، تا خانه می‌رساند یا برای بردن وسایل به ما کمک می‌کند. اما کم‌کم باور کرده‌اند که ما می‌توانیم کارهایی که برعهده داریم را به‌خوبی انجام دهیم. حتی من در کلاس‌های درس متوجه خیلی از شیطنت‌های بچه‌ها می‌شوم و به آنها تذکر می‌دهم و همین هوشیاری من موجب شده است که آنها خیلی از کارها را در کلاس‌های درس من انجام ندهند و نسبت به حضور در کلاس‌هایم نظم خاصی را رعایت کنند».

فاطمه هم درباره این باور نادرست می‌گوید: «باور خیلی از اطرافیان و فامیل نزدیک ما این است که ما از عهده کارهایمان بر نمی‌آییم و باورشان نمی‌شود که کارهایمان را خودمان انجام می‌دهیم. دانشجویان من در دانشگاه که از مشکلات زندگی گلایه می‌کنند، وقتی داستان زندگی خودمان را برایشان می‌گویم برایشان عجیب است که چطور من و همسرم توانستیم قرآن را حفظ کنیم، درس بخوانیم و به اینجا برسیم. جامعه همیشه با خلأها و تنگناهایی که در دل خود دارد، باعث بروز مشکلاتی ناخواسته برای زوج‌هایی می‌شود که یکی یا هر دوی آنها معلول هستند».

جواد در ادامه می‌گوید:‌ «البته برخی درک مناسبی نسبت به این موضوع ندارند و این نگاه را دارند که 2 فرد نابینا نمی‌توانند با هم زندگی خوبی داشته باشند. این موضوع البته فقط به نسل قدیمی که فرصت تحصیل نداشتند اختصاص ندارد بلکه بسیاری از افراد تحصیل‌کرده و حتی دست‌اندرکاران مراکز اجتماعی مثل سازمان بهزیستی هم نسبت به این ازدواج، نگاه مثبتی نداشتند. افراد دانشگاهی نگاه ترحم‌آمیز دارند و در اقوام و فامیل هم نتوانسته‌اند هنوز این موضوع را بپذیرند و به دید یک زندگی عادی به ازدواج ما نگاه نمی‌کنند، درحالی‌که ما عادی‌ترین شیوه زندگی را مثل هر زوج دیگری داریم. از سوی دیگر مراکز اجتماعی مثل سازمان بهزیستی با وجود وظیفه‌ای که برعهده دارند اما حمایتی از ازدواج‌هایی مثل ما نمی‌کنند و این موضوع موجب شده است که بسیاری از افراد نابینا تمایلی به ازدواج با یک فرد نابینا نداشته باشند. برخی نابینایان برای رفت‌وآمد نیاز به هزینه بیشتری دارند که از عهده تأمین آن برنمی‌آیند، بهزیستی در چنین مواردی هزینه‌های تشویقی پرداخت نمی‌کند؛ به‌عنوان مثال می‌توانند وام بلاعوض بدهند یا هزینه ایاب و ذهاب را پرداخت کنند چون نابینایان زیادی نیازمند این حمایت‌ها هستند و در سایه چنین اقداماتی می‌توانند زندگی خود را تشکیل دهند».

فاطمه اما درباره زندگی 2 نابینا با همدیگر می‌گوید: «2 فرد بینا، با نگاه می‌توانند خیلی حرف‌ها را به هم منتقل کنند، اما یک فرد بینا و نابینا در دسترسی به این درک با مشکل روبه‌رو هستند چون تمام تمرکز فرد بینا روی نگاه و نابینا روی لمس کردن و گوش دادن است. به‌دلیل شرایطی که در جامعه وجود دارد، اغلب نابینایان، فرد بینا را برای زندگی مشترک انتخاب می‌کنند. یک دختر نابینا برای ازدواج با پسر نابینا مشکلی ندارد اما خانواده پسر مشکل دارند و می‌خواهند دختری انتخاب کنند که بتواند به پسرشان کمک کند. در برخی موارد، حتی خانواده‌ها روابط خود را با آن زوج قطع می‌کنند. البته در مقابل، بعضی خانواده دختران بینا هم تصور می‌کنند اگر دخترشان همسر یک نابینا شود همه کارها بر دوش دخترشان است، درحالی‌که این نگاه اشتباه است».

ساعت نزدیک 8شب شده است، هر دوی آنها فردا کلاس دارند. بوی خوش قورمه‌سبزی در فضای خانه پیچیده است؛ یکی دیگر از دستپخت‌های دکتر جواد فتحی. به‌رغم همه اصراری که دارند خانه‌شان را ترک می‌کنم و به محبت و روح صداقتی فکر می‌کنم که در خانه‌شان جاری است. به احترام و درک متقابلی که از یکدیگر دارند، به زندگی خوب و نورانی‌شان در سایه کتاب آسمانی... .

  • عقد در حضور مقام معظم رهبری

روز عقد همیشه یکی از بهترین خاطره‌های هر زوج است؛ روزی که دختر و پسر دل در گرو محبت هم می‌نهند و زندگی جدیدی را در کنار هم آغاز می‌کنند. 24دی‌ماه سال 1381برای فاطمه و جواد، روزی به یادماندنی و خاص است. آنها که پرورده مکتب دین اسلام بودند و سال‌های سال دل در گرو رهبر انقلاب داشتند، به خدمت ایشان می‌روند و خطبه عقد برای آنها جاری می‌شود. جواد درباره خاطره‌اش از آن روز خاص می‌گوید: «روزی که حضرت آقا، خطبه عقد ما را خواندند، بعد از آن به ما چند توصیه کردند که یکی از آنها این بود که زندگی فراز و نشیب زیادی دارد، در زندگی‌تان گذشت داشته باشید. این گذشت در همه‌چیز است و فقط برای دوران نداری نیست بلکه گذشت در اخلاق، رفتار اجتماعی و رفتار فامیلی هم وجود دارد. وقتی دامنه این گذشت گسترده‌تر شد زندگی روال بهتر و زیباتری پیدا می‌کند و زندگی قشنگ‌تر می‌شود».

  • اینجا رئیس نداریم!

حال و هوای خانه‌شان عطر و بوی صمیمیت و محبت دارد، اینجا نه خبری از بحث‌های کشدار روزمره است و نه تلاش و تقلا برای فرار از کارهای خانه. فاطمه و جواد با عاطفه و محبتی که نسبت به همدیگر دارند تلاش می‌کنند کارهای روزانه خانه‌ را دوش به دوش هم انجام دهند. فاطمه می‌گوید: «اینجا از این حرف‌ها نداریم که من سر کار بودم خسته‌ام، غذا درست نمی‌کنم یا چون من زن هستم فقط وظیفه دارم که غذا درست کنم. خیلی از مواقع شده است که آقای دکتر خستگی من را متوجه شده و وقتی از سر کار برمی‌گردد آستین‌هایش را بالا می‌زند و غذا درست می‌کند یا وقتی رخت نشسته در خانه داریم بدون هیچ گلایه‌ای رخت‌ها را می‌شوید. این موضوع درباره جارو کردن و کارهای دیگر خانه هم وجود دارد و ما هیچ وقت سر این موضوعات حتی حرف هم نمی‌زنیم».

جواد با یک سینی چای خوشرنگ از آشپزخانه بیرون می‌آید و درحالی‌که می‌خندد، می‌گوید: «همیشه در کارهای خانه همراهی می‌کنم، به‌دلیل شرایط جسمی همسرم خیلی از کارها را خودم انجام می‌دهم. من معتقدم اگر زن یا شوهر به خانه آمدند و دیدند کاری روی زمین است باید آن را انجام دهند. در زندگی چیزی به اسم وظیفه و رئیس معنا ندارد. زندگی یک لطف برای زن و شوهر است و این لطف باید متقابل باشد. ما زمانی که ازدواج کردیم من کار ثابت نداشتم و همسرم سرکار می‌رفت. در آن سال‌ها من کارهای خانه را انجام می‌دادم و حتی الان هم که سرکار می‌روم هنوز خیلی از کارها شامل پخت‌وپز و جارو و شست‌وشو را انجام می‌دهم».

فاطمه لابه‌لای حرف‌های همسرش، سرش را به نشانه تأیید تکان می‌دهد و در ادامه صحبت‌های او می‌گوید: «واقعا همینطور است. من علاقه‌ای به‌کارهای خانه ندارم و ایشان همیشه با اطلاع از این موضوع کمک‌حال من است. شاید جالب باشد بدانید رفت‌وآمد خانوادگی و مهمانی‌های زیادی همیشه در خانه ما برپاست و خانه ما به «خونه مادربزرگه» معروف است. در تمام این کارها همیشه همسرم پیشرو بوده است. به‌نظر من کسانی که سر این موضوع بحث می‌کنند خیلی بیکار هستند و قدر زندگی و نعمتی که خدا به آنها داده است را نمی‌دانند. این کارها یکسری کارهای پیش پاافتاده الکی است که نباید روی آنها دست گذاشت. یک‌روز من بیکار هستم غذا درست می‌کنم و یک روز جواد غذا درست می‌کند. گاهی وقت‌ها شب‌ها که خوابم نمی‌برد و یادم می‌آید همسرم فردا کلاس دارد غذا درست می‌کنم که با خود ببرد. خیلی وقت‌ها هم که صبح کلاس دارم وقتی بیدار می‌شوم متوجه می‌شوم که کنار کیفم لقمه‌های نان و پنیر برای من آماده کرده است. به‌نظرم خوشبختی همین توجه‌ها و محبت‌های ریز و درشتی است که گاه و بیگاه نسبت به همدیگر داریم. همیشه محبت با هدیه‌های گرانقیمت و خرج‌های آنچنانی نیست. ما اغلب شهرهای ایران را با هم سفر کرده‌ایم؛ 2نفری و بدون کمک هیچ‌کس؛ سفرهایی خاطره‌انگیز و شیرین بدون تشریفات خاص و چون و چراهایی که ممکن است کام‌مان را تلخ کند».


9382216
 
پربازدید ها
پر بحث ترین ها
صفحه اصلی | درباره‌ما | تماس‌با‌ما | تبلیغات | حفظ حریم شخصی

تمامی اخبار بطور خودکار از منابع مختلف جمع‌آوری می‌شود و این سایت مسئولیتی در قبال محتوای اخبار ندارد

کلیه خدمات ارائه شده در این سایت دارای مجوز های لازم از مراجع مربوطه و تابع قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد.

کلیه حقوق محفوظ است