به گزارش خبرنگار مهر، حجت الاسلام عباس پسندیده دانشیار دانشگاه قرآن و حدیث در یادداشتی با عنوان ما و پیشوای دوازدهم به پیشواز نیمه شعبان رفته است:
ظهور و آزادی
«غیبت» و «ظهور» امام زمان (عج) یکی از مهمترین پدیدههای تاریخ بشریت است. در این باره سخن بسیار گفته شده و از زوایای مختلفی مورد بحث قرار گرفته است اما شاید از زاویه «آزادی» و «حق انتخاب» و «حق تعیین سرنوشت» کمتر مورد بررسی قرار گرفته باشد. در این باره دو دیدگاه قابل طرح است که ادامه به آنها میپردازیم:
تضاد ظهور و آزادی!
یک سخن این است که اگر آنچه درباره قیام آخرین ولی خدا گفته میشود صحیح باشد، پدیده ظهور یک «فاجعه» خواهد بود زیرا پیامد این حادثه چیزی جز «سیطره آهنین» یک نفر بر تمامی کره زمین و تحمیل «اراده خشن» او بر اراده همه انسانها و به راهافتادن جوی خون در سراسر جهان و کشتهشدن تعداد بیشماری از مردم نخواهد بود و این یعنی به رسمیت نشناختن آزادی و حق انتخاب و حق تعیین سرنوشت مردم. اتفاقاً ظاهر برخی متون دینی هم این نظریه را تقویت میکند که اکنون مجال بررسی آنها نیست.
همسویی ظهور با آزادی
از دیدگاه دین نه تنها تضاد و ناهمخوانی میان ظهور و آزادی وجود ندارد، بلکه «غیبت» و «ظهور» دقیقاً در راستای «آزادی» و «حق انتخاب» و «حاکمیت بر سرنوشت» قرار دارند. برای روشن شدن این بحث، توجه به چند اصل ضروری است:
اصل یکم: تغییر ناپذیری «امام»
یکی از اصول مسلم در نظریه حکومت امامت، اصل «انتصاب و تغییرناپذیری» امام است. بر اساس این اصل تعیین امام از قلمرو خواست مردم بیرون است و دلیل آن نیز مصلحت مردم است.
سعد بن عبدالله میگوید: به امام زمان (عج) عرض کردم: چرا مردم نمیتوانند خودشان امام را انتخاب کنند؟ امام فرمودند: منظور تو امام مصلح است یا امام مفسد؟! عرض کردم: امام مصلح. حضرت فرمودند: آیا امکان انتخاب شخص مفسد وجود دارد؟ عرض کردم: آری. حضرت فرمودند: علت همین است که با برهانی قابل فهم برای تو بیان کردم. پس اولاً امامت انتصابی است و ثانیاً فلسفهی اصل انتصاب «مصونسازی» جامعه است نه «محرومسازی» مردم و نادیده گرفتن حق انتخاب آنان.
اصل دوم: حق انتخاب مردم
حکومت اسلامی که به منظور فراهم سازی زمینههای هدایت و تکامل مردم تشکیل میشود، با الزام و اجبار خود را بر مردم تحمیل نمیکند. پیامبر اکرم (ص)، این حقیقت را در قالب یک تشبیه زیبا اینگونه بیان فرمودهاند: امام (در میان مردم) همانند خانهی کعبه است که مردم به سوی او میروند نه او به سوی مردم.
به همین جهت پایهی حکومت دینی بر «بیعت» قرار دارد. رسول خدا (ص)، به موازات «دعوت»، رویکردی به «بیعت» نیز داشتند که «بیعة العشیرة» ثمرهی آن است. همچنین آن حضرت پس از بیعت مردم یثرب با ایشان در «عقبه اولی» و «عقبه ثانیه» به این شهر هجرت کرده و اولین حکومت اسلامی را تشکیل دادند.
پس بنابر آنچه گفته شد ما از یک سو با «تغییر ناپذیری پیشوا» مواجه هستیم و از سوی دیگر با «آزادی مردم در انتخاب» به همین جهت اگر میان این دو ناهماهنگی به وجود آید و آرمانها و خواستههایشان با هم مطابقت نداشته باشد، در این صورت نه امام میتواند حاکمیت خود را به مردم تحمیل کند و نه مردم میتوانند در شخص امام یا قانون حکومت تغییری به وجود آورند و بدینسان «عصر غیبت» آغاز خواهد شد … و زمانی که جامعه آماده پذیرش حاکمیت و ولایت او شود، لحظهای درنگ نخواهد کرد و این آغاز عصر ظهور است. شاید چیزهایی از قبیل «ترس از کشته شدن» که در روایات به عنوان علت غیبت بیان شده است. اشاره به «گریز و رویگردانی» مردم از امام، داشته باشد به گونهای که امنیت جانی نیز نداشته است و شاید روایاتی که در بردارندهی تکامل عقلانی مردم است اشاره به «گرایش و رویکرد» مردم به آن حضرت در آستانهی ظهور و پس از آن باشد.
از ادله روشن آزادی مردم این است که حکومت حضرت مهدی (عج)، نیز بر پایهی بیعت استوار است. امام صادق (ع)، فرمودهاند که در روز قیام، آن حضرت در خانه خدا میان رکن و مقام میایستد و صدا میزند: «البیعة لله» و شیعیان از چهار گوشهی زمین به سوی او سرازیر میشوند تا با او «بیعت» کنند و بدینسان خداوند متعال به وسیله او زمین را از عدالت لبریز میسازد.
به عبارت دیگر این «مردم» اند که زمان ظهور را تعیین میکنند نه شمشیر و به همین جهت هیچ اجبار و اکراهی در کار نخواهد بود. عصر ظهور دوره پیوند آزادی با امامت است.
کدام آزادی؟!
آن آزادی که از زمینههای ظهور است، غیر از آزادی ولنگاری و بی بندوباری است. نباید تصور نمود که همیشه رهآورد آزادی، فساد و تباهی است. واقعیت این است که آزادی تنها یک «بستر» است که در آن امکان بروز «خیر و شر»، «فضیلت و رذیلت» و «دینخواهی و دین گریزی» وجود دارد و این بشر است که با کردار و رفتار خود صحیفهی سپید آزادی را «میآراید» یا «میآلاید». به همین جهت در عصر جاهلیت آزادی با تباهی همراه میشود؛ چه جاهلیت کهنه باشد و چه جاهلیت مدرن. در عصر جاهلیت (که شهید مطهری از آن به عنوان «عصر شکم و دامن» یاد میکند) رهآورد آزادی چیزی جز خداگریزی و نفسپرستی و طاغوتپذیری نبوده و نخواهد بود. اما در «عصر ایمان و معنویت»، خداباوری و خدامحوری، بسان شجره طیبهای است که در «سرزمین سبز آزادی» میروید و بارور میشود و بدینسان زمینه ظهور فراهم میگردد.
پس هنگامی که سخن از رابطه تنگاتنگ «ظهور» و «آزادی» به میان میآید، نه «ظهور» را باید مرادف خشونت و اجبار و تحمیل دانست و نه «آزادی» را مرادف بی بندوباری، ولنگاری اخلاقی و فساد و شهوترانی. نه مهدی خود را به زور بر مردم تحمیل میکند و نه ظهور در زمان فساد رخ میدهد. بلکه ظهور رهآورد «پیوند آزادی و ایمان» است، همانگونه که عصر غیبت، رهآورد «گسست آزادی از دین» و پیوند آن با «هوس» و «شهوت» است.
«آزادی به سوی دین» یا....؟!
تحقق این پیوند مبارک، نیازمند حرکت «آزادی به سوی دین» است، نه دین به سوی آزادی. پیوند آزادی و دین بسته به «تطابق آزادی با دین» دارد، نه تطابق دین با آزادی. این دین نیست که باید از جاده هوس و شهوت خارج شود و به صراط مستقیم معنویت و دین بازگردد.
همان گونه که جدایی دین و آزادی از یکدیگر به دلیل «قهر آزادی با دین» رخ داد، پیوند این دو با یکدیگر نیز در صورتی رخ میدهد که آزادی راه رفته را برگردد و با دین گره بخورد؛ زیرا سبب جدایی را باید آن عاملی از میان بردارد که آن را به وجود آورده است. اساساً فاصله به وجود آمده، در قلمرو آزادی قرار دارد، نه قلمرو دین. «نقطه پیوند» میان دین و آزادی، نقطهای است ثابت و تغییر ناپذیر که آزادی با فرار نابخردانه خود از دین، از این نقطه فاصله گرفته است و به همین جهت باید قدم بردارد و این فاصله را پشت سر بگذارد تا به «نقطه تلافی» رسیده و دست در دست دین بگذارد.
ظهور، پیوند آزادی با ایمان
با توجه به فضای ترسیم شده از غیبت و ظهور، به راحتی میتوان تصویر روشنی از «عصر انتظار» ارائه و «استراتژی منتظران» را تبیین کرد. اگر غیبت رهآورد گسست آزادی از دین و پیوند آن با هوس است و اگر رهآورد ظهور گسست آزادی از هوس و پیوند آن با ایمان است، پس عصر انتظار دوران پالایش ساخت آزادی از هوس و آشتی دادن آن با ایمان و معنویت است و «فرهنگ انتظار» فرهنگ آمادهسازی جامعه برای «پذیرش آزادانهی » حاکمیت دین و در این میان استراتژی منتظران «نزدیکسازی» دین و آزادی به یکدیگر است.
آنچه در این زمینه نباید مورد غفلت واقع شود این است که ساز و کار تحقق این استراتژی را باید در حوزهی فرهنگ و دانش جستجو کرد. ابزار تحقق آشتی میان دین و آزادی، «ابزار فرهنگی» و راه رساندن جامعه به دروازههای ظهور، فقط فقط «توسعهی فرهنگی دینی» است. تنها با ارتقا بینش و سطح تفکر مردم است که میتوان به نزدیک شدن دین و آزادی به یکدیگر امیدوار بود. با خروج مردم از جهالت و منور شدن آنان به نور دانش است که زیباییهای دین و جاذبههای آن آشکارتر میشود و دوران غربت آن پایان مییابد و مردم آزادانه به سوی دین هجوم میآورند.
به همین جهت است که معتقدیم مراکز «فرهنگی دینی» پایگاههای اصلی آمادهسازی جامعه برای عصر ظهورند و جالبتر اینکه بر اساس برخی روایات شهر مقدس «قم» عهدهدار انجام این رسالت بزرگ است. در حدیثی از امام صادق آمده است که در آستانه ظهور حضرت ولی عصر (عج) علم از کوفه خارج و در شهر «قم» قرار میگیرد و این شهر به معدن علم و فضل تبدیل میشود و معرفت به گونهای گسترش مییابد که زنان خانهدار و بشریت ساکن در شرق و غرب عالم نیز از آن بهرهمند میشوند و بدینسان زمینه ظهور آن حضرت فراهم میگردد.
خلاصه سخن اینکه پدیده «غیبت و ظهور» را باید با توجه به دو فاکتور اساسی تحلیل کرد: یکی ثبات و تغییر ناپذیری امامت (چه در حوزهی شخص امام و چه در حوزهی قانون) و دیگری آزادی و اختیار بشر. بر اساس فاکتور اول در حوزه امامت نمیتوان دست به تغییراتی زد که حاکمیت امام را تضمین کند و بر اساس فاکتور دوم نمیتوان مردم را مجبور به پذیرش حاکمیت دینی نمود تا امامت امام استمرار یابد. بنابراین هنگامی که مردم از پذیرش حکومت دینی سرباز زنند، بهترین راه «غیبت» و سپس «ظهور» است. «رویگردانی» مردم عامل حدوث و بقای غیبت است و «گرایش» آنان عامل ظهور و تداوم دولت کریمه خواهد بود.
عدالتپذیری، شرط ظهور عدالتگستر!
شخصی از امام باقر (ع) سؤال کرد: که ای کاش میفرمودید ظهور چه زمانی اتفاق خواهد افتاد تا دلمان شاد گردد! امام باقر (ع)، حکایتی تعریف کردند که یکی از علما هنگام مرگ، پسرش را فرا خواند و گفت: پسرم تو چیزی از من نیاموختی. اگر پس از من نیاز پیدا کردی از مرد همسایه بپرس که او علم مرا آموخته است.
پس از فوت عالم، پادشاه خوابی دید و چون مرد عالم وفات یافته بود، فرزندش را فراخواند. پسر به وصیّت پدر نزد مرد همسایه رفت و ماجرا را گفت. همسایه گفت: من میدانم چرا تو را احضار کرده است؛ اگر من جواب بدهم، هر پاداشی که به تو بدهند باید تقسیم کنی، پسر پذیرفت و همسایه گفت: بگو تعبیر رؤیای تو اینکه اکنون زمان گرگ است. پسر نزد شاه رفت و پاسخ را داد و پادشاه جایزه نفیسی به او داد؛ اما پسر به عهد خود وفا نکرد و بی هیچ تردیدی همه مال را برای خود برداشت.
مدّتها گذشت، مجدداً پادشاه خوابی دید و آن پسر را فرا خواند، این بار پسر از عمل گذشته خود اظهار پشیمانی کرد و از همسایه خواست تا عذرش را بپذیرد. همسایه پذیرفت و گفت: این بار تعبیر رؤیای پادشاه این است که اکنون زمان میش (گوسفند) است. او رفت و تعبیر رؤیا را گفت و صله فراوانی از پادشاه گرفت. این بار تردید داشت که صله را به همسایه بدهد یا نه، اما سرانجام نفسش غالب شد و پاداش را برای خود برداشت.
مدّتها گذشت، تا دوباره پادشاه خوابی دید و به دنبال او فرستاد، پسر با درماندگی و پشیمانی نزد همسایه رفت با التماس و خواهش از او خواست از خطایش درگذرد. همسایه گفت: این بار وقتی پادشاه از زمان خواب خود پرسید، بگو اکنون زمان «میزان و ترازو» است. او رفت و پاسخ را داد و پادشاه پاداش فراوانی به او داد و پسر این بار همه مال را به نزد مرد همسایه آورد و تسلیم او کرد!
همسایه دانشمند گفت: زمان اوّل زمانه گرگ بود و تو مانند گرگها طمع ورزیدی و سهم مرا ندادی؛
زمان دوّم زمانه میش (گوسفند) بود و تو مثل میش مردّد بودی که قصد میکند اما انجام نمیدهد؛
امّا اکنون زمان «ترازو» (عدالت) است و تو حقّ مرا آوردهای. من احتیاجی به آن ندارم، آن را بردار و ببر و مال را به او بازگرداند.
در این حدیث شریف، گرگ نماد «ظلم و غضب»، میش نماد «عدالتخواهی منهای عمل» و ترازو نماد «عدالت کامل» است. امام باقر (ع)، در قالب این حکایت جالب، زمان را به سه دوره تقسیم کردند: «زمان گرگ صفتی» و «زمان میش صفتی» و «زمان عدالتمداری». این نشان دهندهی حرکت یک جامعه از ستمپیشگی به خواستن بدون عمل و سپس عدالتپذیری است. بدینسان امام (ع) به او فهماندند تا زمان «ترازو» (که نماد عدالت است) فرا نرسد، زمان «ظهور عدالتگستر» نیز فرا نخواهد رسید. در زمان ترازو است که مردم پذیرای عدالت خواهند بود و به همین جهت راه وفا در پیش گرفته و درفش حکومت را به دست صاحب اصلی آن خواهند سپرد.
اکنون چه زمانی است و ما چه هستیم؟ قدری درنگ و تأمل!